دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

باز دوباره ب نظر می رسه ک من پر پر شدم و دوباره نیاز به پرواز خالی شدن وجود داره ...بروم راهنماییی شوت بزنید دوباره محکمش را هم بعد من شروع کنم ب باریدن و بعد ... هر چه گفتم تکرار همین درد بی امان ...
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۱۴
امیر.ن
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۹ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۱۰
امیر.ن
هرچـــه بالا تر می روی           راه باریکتر و عبور  سخت تر می شودهرچـــه بالاتر می روی          هوا هوای سردتری می شود هرچـــه بالاتر می روی          آدم های کمتری همراهیت می کنند هرچـــه بالاتر می روی           ترست از افتادن بیشتر می شود هرچـــه بالاتر می روی           دنیای زیر پایت هم کوچکتر می شود هرچـــه بالاتر می روی         متوجه می شوی که با وجود تمام مشکلاتِ ادم های شهر، دنیا دارد روال خود را طی می کند هرچـــه بالاتر می روی                   انگار ...      آرامــــــش هم بیشتر می شود پ.ن : بیا با هم حرف بزنیم مثل خورشید با گل آفتاب‌گردان تو بگویی وُ من دورت بگردم!   :)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۱۴
امیر.ن