دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

حالا دل می خواهد که بلند بلند سر کلاس ادبیات بیت زلف یار را بخوانی ...  و بعد ... به فکر نروی ... و بعد ... گریه نکنی ... و بعد ... درس بخوانی ... !!! آخر قرار زلف تو با ما، چنین نبودای مایه ی قرارِ دلِ بیقرارِ من پ.ن : گفت : نوش جان ...یک لیوان درد درد دل تلخ آورده ام  ... بدون شکر ...
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۰۳
امیر.ن
تیر مرداد شهریور بعضی شان آمدند و رفنتد ... بعضی شان هم دارند می روند ... اما از این همه آمد و شد من یک روز هم برای خودم نبوده ام ... یک صبح تا عصر خالی نبوده ... با خبال راحت ... بر دامنش قدم بگذارم ... کمی در آغوشش بنشینم ... تا زلفش بالا روم ... آری دلم کوه می خواهد ... دلم استقامت بالا رفتن  می خواهد ... دلم می خواهد استقامت کنم تا به آن بالا برسم ... بعد ... به تمام شهر ... نگاه کنم ... به این که من و کوه آرزوهایم هیچیم ... پ.ن : !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!هر حقی استفاده کردنی نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!او با این که سهمیه داشت ... دوباره کنکور میدهد ... !
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۳۰
امیر.ن