دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

طالب آملی می فرماد : لب از گفتن چنان بستم که گویی دهان بر چهره زخمی بود و به شداولین بار که بیت رو خوندم نفهمیدم چی میگه ... بعد دوبار خوندن اش، ناخوداگاه دستم رفت به سمت دهان ..هنوز سرجاش بود ... :( :) از جناب محمد طالب املی به واسته ی به کار بردن ناموس تشبیه و حسن تعلیل مراتب تقدیر و تشکر فراوان را به عمل می آوریم .باشد که ما هم به قدر خویش از توانمدیشان مستفیض گردیم. جناب سعدی هم با شنیدن بیت مذکور از دور مکان دوان دوان تشریف اوردند و در عین اینکه نفسشان به تنگ امده بود، بیتی را بیان کردند:  زخم خونینم اگر به نشود به باشدخنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم ازوست پ.ن: ماجرایی بودست مرا  با درخت به حیاط خانه مادربزرگ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۵ ، ۰۷:۴۳
امیر.ن
می خوام ی قانونی بین عطرسازای دنیا برقرار کنم که از هر عطری فقط یکی بسازن ... چه وضشه ... اینجوری ک نمیشه ... سر کوچه ی جور ... مترو ی جور ... تاکسی ی جور اصلا بنده هیچ کاریم نکنم این بوی عطر مجال نفس کشیدن نمیده من دیگه حافظه ی بویاایی رو نمی تونم پاک کنم ک ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۵ ، ۱۹:۳۶
امیر.ن
برگفته از کتاب اخلاق زندگی نوشته ی علی اکبر کلانتری پاسکال در بیان درد درونی خود- که در حقیقت درد بسیاری از غریبان دیگر نیز هست- می گوید : متولد شدم و ندانستم برای چه؛ زندگی کردم و ندانستم چگونه زندگی کنم؛ اکنون می میرم و نمی دانم چرا. انسان عجیب ترینِ موجودات طبیعی است؛ ار جسم اطلاعات کافی ندارد؛ روح را نمی شناسد و از ارتباط روح و جسم بی خبر است؛ اجتماع جسم و روح او را متحیر می کند، در صورتی که خود او مولود آن است.1شهید مطهری در پاسخ به این پرسش که «چرا امروز دیگر آن لطف و رقتی که در اثار شعرایی مانند سعدی و حافظ بوده، یافت نمی شود حال آنکه همه چیز از جمله علوم، پبش رفته و اندیشه ها ترقی نموده است»، می گوید:اگر به شاعران معاصر برنخورد، عقیده  ی شخصی من این است که سبب این امر، یک چیز است و آن اینکه در خلق آن اثار لطیف و ظریف هنری، افزون بر ذوق هنری و قدرت خلاقه ی فکری، یک رقت و لطافت و حساسیت دیگر در ضمیر لازم است و این رقت و لطافت انگاه پبدا می شود که شخص، توجه بیشتری به تقوا و معنویت و آزادگی و وارستگی داشته باشد و اسیر دیو خشم و شهوت نباشد. 21. جوان و بحران های هویت نوشته ی محمدرضا شرفی2.ده گفتار نوشته ی مرتضی مطهریپ.ن: گتابی در نمازخانه ی دانشگاه پیدا کردم ... مناظره ی شریعتی مطهری از باب مریدان :)  ... باشد که آدم تر شوم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۵ ، ۱۶:۱۵
امیر.ن
اینجا تهران بیست و نهم آذرماه سال هزارو سیصد و نود و پنجساعت دوازده و پنجاه دقیقه ی بامداد شاعر می فرمایند:شب عاشقان بی دل چ شبی دراز باشد  تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد کیست یک دم آدم کند مرا دم صبح؟!دارم در سیاهی زلف روزگار گم می شوم ... همان مصداق  وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ... کیست ک نگذارد هم فیها خالدون شوم ؟! پ.ن: رزوآ شتمدا ک دوهر رانته شیمبا ... دبون‌نر دیگه‌هم شیمبا ...  کمک نیمک به دمون‌رش ... :((( و مشتی بزرگ بر دهانم کوفت ... ک این هارا ب گور ببر حداقل تا هشتاد و چهار ماه
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۵ ، ۲۱:۲۰
امیر.ن