تا حال منت خبر نباشددر کار منت نظر نباشدتا قوت صبر بود کردیمدیگر چه کنیم اگر نباشدآیین وفا و مهربانی دردر شهر شما مگر نباشدگویند نظر چرا نبستیتا مشغله و خطر نباشدای خواجه برو که جهد انسانبا تیر قضا سپر نباشداین شور که در سرست ما راوقتی برود که سر نباشدبیچاره کجا رود گرفتارکز کوی تو ره به درنباشدچون روی تو دلفریب و دلبنددر روی زمین دگر نباشددر پارس چنین نمک ندیدمدر مصر چنین شکر نباشدگر حکم کنی به جان سعدیجان از تو عزیزتر نباشد