دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

نوشته آقای کتابچی، معلم و مدیر اسبق مدرسه: 

میخوام یه چیزی بگم ولی خیلی به خودتون نگیرید.
به نظرتون چطوری ممکنه همه جا از حسین بگن ؛ شهر مشکی پوش بشه ؛ تلویزیون ۲۴ ساعته درباره ی عاشورا برنامه بذاره ؛ خرجی بدیم ؛ التماس دعا داشته باشیم ؛ اشک بریزیم ؛ سینه بزنیم ؛ خلاصه همه جا ظاهر حسینی داشته باشه ولی وقتی فردای عاشورا به دوروبرمون نگاه میکنیم ؛ با اونچیزی که حسین میخواست اینقدر فاصله داشته باشیم ؟
بعیده که حسین به دنبال اشک و قیمه و دسته و مداحی و روضه بر نحوه ی کشته شدنش بوده باشه.
به نظرتون اگر قرار بود این حسین چیزی رو عوض کنه ، ظلمی رو تغییر بده ، دردی رو مرهم باشه ، فسادی رو از بین ببره ، عدالتی رو ایجاد کنه ، اینهمه محبوب همه بود ؟ ظالم و مظلوم کنار هم براش اشک میریختن ؟ ۲۴ ساعته تو تلویزیون بود ؟ همه جا ازش میگفتن ؟ همه روش توافق داشتن؟ و البته وضعمون این بود؟
مگه میشه اینهمه ظلم باشه و همه جا این حسین هم باشه ، همه عاشقش باشن ولی تاثیرش نباشه ؟
چطوری میشه اینهمه عاشق حسین و سینه زن و خرجی بده و روضه خون و اشک بریز و التماس دعای غلیظ گو و در کنارش اینهمه ظلم و فساد و بی عدالتی و تبعیض و حق خوری و بی اخلاقی ... کنارش هم یه جمله یی که به عزادار حسین کاری نداشته باشید ...
قبول .. به عزادار کاری نداریم و دمِ همشون گرم ولی بذارید یه نگاهی به این حسین بندازیم.
شاید چون ، این حسین باعث نگرانی نیست ، منفعت خالصه ، برای همه یه جوری آرامش دادنه، به اینکه ما خوبیم و حسینی..
شاید این کلمه هم مثل خیلی از کلمات دیگه از درون خالی شده و یه مفهوم دیگه پیدا کرده .. ظاهرا این حسینی که ساختیم داره ضدِ حسین اصلی کار میکنه ، اونو به حاشیه برده ، پوسته شده براش ؛ شهیدش کرده و ماها رو دلخوش به اینکه عاشورایی هستیم و حسینی ...
انگاری کاغذِ قرآنه که بر نیزه شده ..
آیا میتونیم از این کاغذ بر نیزه شده بگذریم؟ آیا میتونیم کاری کنیم که از این نمایش خلاص بشیم؟ آیا میتونیم سراغِ این حسینِ ضدحسین نریم ؟حسینِ اصلی همینها رو میخواست؟

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۰۳
امیر.ن

دلم کنجِ تاریک مسجد امیر رو می‌خواد. 

دلم نشستن پای حرفای آقای علوی تهرانی رو می‌خواد.

دلم راه رفتن دم سحر توی امیرآباد رو می‌خواد. 

دله دیگه،

نمی‌فهمه که ...

فقط می‌خواد.

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۲۶
امیر.ن

چیزی از جنس غمِ برخواسته از استیصال دارد ذره ذره وجودم را می‌بلعد. 

می‌پرسی چرا؟ 

دعوت می‌کنم تا اپیزود ۶۲ پادکست سکه را بشنوید. لینک تلگرام

بحث در مورد ارتباط قیمت حامل‌های انرژی با سطح رفاه اجتماعی و ایران آینده است. 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۰۱ ، ۰۹:۲۰
امیر.ن

از همه دور می‌شوم
نقطه‌ی کور می‌شوم
باز مقابلم تویی 



متن کامل در ادامه مطلب.


۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۰۰ ، ۲۰:۵۵
امیر.ن

وقتی آدم‌های دوست‌داشتنی زندگی‌ات 
به هر دلیلی از کنار تو می‌روند؛
گویی تکه‌ای از وجودت را از دست می‌دهی.




پ.ن: دستت هم به جایی بند نیست. نمی‌توانی به کسی خرده‌ای بگیری، فقط آگاهی که روزگار تا بوده چنین بوده. 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۰۰ ، ۰۷:۵۰
امیر.ن

چشم‌جان را بی‌نگه دیدارهاست
پای‌دل را بی‌قدم رفتارهاست


#پروین_اعتصامی

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۰ ، ۰۰:۱۲
امیر.ن

چیستی؟ رنج عدم قطعیت. 

چگونگی؟ امید بدون خوشبینی! 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۰۰ ، ۱۸:۴۵
امیر.ن

دانلود 

نگفته هم پیداست. 

غم این دل مگر یکی و دوتاست!؟ 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۰۰ ، ۰۱:۰۴
امیر.ن

تجربه بشری علی‌رغم همه تفاوت‌ها و زمینه‌مندی‌هایی که به‌واسطه تفاوت ساختارها، فرهنگ‌ها و شرایط در آن وجود دارد؛ برای در پیش گرفتن هر پژوهش، سیاست، برنامه و اقدامی درس‌های بزرگی دارد. «از نو اختراع کردن چرخ» اغلب لازم نیست. [محمد فاضلی]  

این را بگذارید کنار تفکری که می‌گوید باید در همه‌ی حوزه‌ها خودکفا باشیم. 
خروچی چه می‌شود؟

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۰ ، ۱۶:۰۹
امیر.ن

نظم، منطق، تفکر، مدیریت، دقت نظر. 

 

در نظام‌های مختلف کشور ما، مثل نظام اقتصادی، نظام سیاسی، نظام آموزشی، نظام فرهنگی، این عبارات چه معانی‌ای دارند؟ اصلاً شناخته شده اند؟

 

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۰۶ مهر ۰۰ ، ۰۱:۰۴
امیر.ن

یه صحنه‌هایی رو در طول روز می‌بینم و حجم بالایی فشار رو متحمل.

خندیدن کودکی با پدرش. 

دویدن کودکی به سمت پدرش.

بغل کردن پای پدر توسط کودکی که تا زانوی پدر هم نیست.

تلاش برای حرف‌زدن کودکی که تازه زبون باز کرده. 

راه رفتن پنگوئنی یک کودک و وقتی کفش‌های قدِ کف دست پوشیده. 

و ... 

من می‌گم فشار، شما  الان یا بعدهاا می‌خونید فشار ولی حقیقتاً برای چند لحظه به جایی خیره می‌شم و یا چیزی رو با دست محکم فشار می‌دم تا خودم رو کنترل کنم. با خودم فکر می‌کنم که این یه احساس زودگذره و باید کتمان‌اش کنم یا چی؟ یا بعضی وقتا به خودم می‌گم کنار تمام شیرینی‌های داشتن فرزند سختی‌های مستمر و طاقت‌فرسایی هست که باید اون‌ها رو هم در نظر گرفت. و آیا حقیقتاً من مرد چناان روزهایی هستم؟

به نظرم باید پیش یه روان‌شناسی چیزی برم سر این موضوع. ممکنه به جنون! بکشه این سطح از دوست‌داشتن بچه‌ها‌. 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۶ شهریور ۰۰ ، ۲۱:۴۳
امیر.ن

گفتم چشمم؛ گفت به راهش می دار
گفتم جگرم؛ گفت پر آهش می دار
گفتم که دلم؛ گفت چه داری در دل؟
گفتم غم تو
گفت نگاهش می دار…

ابو سعید ابوالخیر 

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۲۶
امیر.ن

دیگر نه مرثیه میخوانم ، نه به سینه میزنم، نه نامت را بر این زبان جاری می کنم..

دیگر هیچ نمی‌گویم

تو هم نخوان. با سیاهی‌های خیمه‌های عزایت برایم روضه نخوان.

چشمانی که نمی‌بیند تو را در تمام سال، در تمام آن زمان‌هایی که باید ببیند، دیگر نباید ببیند.

هرچه من چشم می‌بندم تو باز می‌آیی با یادت روبرویم می‌ایستی و به صورتم می‌زنی تمام خاطره‌ها را.

چشم هم که می‌بندم، صدای طبل و دمام را به گوشم می‌رسانی.

گوشم را می‌گیرم تا نشنوم، بی فایده ست... بوی اسپند دانه‌هایی که روی خاکستر جلز و ولز می‌کنند را به مشامم می‌رسانی.

من را رها کن این محرم. من خودم هم حال و حوصله‌ی خودم و این اوضاع خراب را ندارم.

تو که همه خوبان جهان فدایی‌ات هستند دیگر مرا می‌خواهی چه کار؟

جز این بوده که به جای اینکه باعث زینت‌ات باشم، مایه‌ی سرافکندگی‌ات شده‌ام ؟!

.

.

.

من توبه می‌کنم از تمام حسین حسین گفتن هایم.

همین.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲ ۲۸ مرداد ۰۰ ، ۱۰:۱۵
امیر.ن

و خدا خواست ک یعقوب نبیند یک عمر 

شهر بی‌یار مگر ارزش دیدن دارد؟ 

۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۰ ، ۱۸:۰۱
امیر.ن

طلا رو وقتی می‌خوان از ناخالصی‌اش جدا کنن، تو کوره می‌ذارن‌اش تا گداخته بشه. 
انسان در مشکلات مثل همین طلا می‌مونه، باید گداخته بشه. داغی بکشه و ته‌اش که طلا امد بیرون؛ بگه:
《الحَمدُللهِ عَلی عَظیمِ رَزِیَّتی.》
خدا را شکر بر داغِ بزرگِ دلِ من ...

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۰۰ ، ۱۲:۴۲
امیر.ن

همه فرعونیم 

مصرهایمان باهم فرق می‌کند! 

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۰۰ ، ۰۲:۳۷
امیر.ن

امروز شنیدم که بزرگواری ازدواج رو به پازلی تشبیه کرده بود که طرفین باید اون رو تکمیل می‌کردند تا بتونه موفق باشه. پازلی که باید تکه‌های مختلف‌اش کاملاً شناخته بشوند و بهشون اشراف داشته باشیم تا بتونیم بسازیم‌اش. 

یه نکته این که یک موقع من از قبل این تکه‌هارو بررسی می‌کنم و آگاه می‌شم بهشون و بعد شروع به چینش می‌کنم؛ یک موقع دیگه، در حین چیدن و ساخت پازل سعی می‌کنم که بفهمم چی‌به چیه.

بنظرم نوع آموزه‌هایی که ما دیدیم خیلی کم به حالت اول می‌پردازه و بیشتر ازدواج‌ها حول حالت دوم شکل گرفته ولی بهر ترتیب باید هردوی حالات رو استفاده کرد. 

 

جالب بود که می‌گفتند تقریباً ۷ سال طول می‌کشه تا این پازل تکمیل بشه و وقتی کامل شد می‌شه به پایداری و اصالت رابطه مطمئن بود. 

پ.ن:  این شنیده ها مال دکتر محمود سلطانی است که در قالب وویس خودشون توی یه کانال به اشتراک می‌ذارند‌. و این پست هم به طبع اون وویس‌ها ادامه خواد داشت. 

 

 

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۰۰ ، ۰۱:۴۱
امیر.ن


آنجا ببر مرا؛ که شرابم نمی‌برد.

توضیح‌اش باشه برای بعد.

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۰۰ ، ۰۱:۱۷
امیر.ن

چقدر این کلمه سه حرفی سخت جونه
صبر صبر صبر
و من چقدر از این کلمه سه حرفی رنجورم و چقدر برای فاصله گرفتن از عجولی تلاش کردم.

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۰۰ ، ۲۲:۲۲
امیر.ن

دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبتی است

که اگر بازستانند، دو چندان گردد!

#صائب

پ.ن: ببخشید اگه کمی صراحت داره! 

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱ ۰۷ تیر ۰۰ ، ۰۹:۲۲
امیر.ن