شما فرض کن کــــــه نه اصلا فرض نکن یقین کن که از این هفتاد هشتاد نفر هیچ کس نیامده بود و حالا فرض کن.تاکید می کنم فرض کنمحمد امده بود ...ترازوی احمق من است دیگر . کفه اش از هیچ چیز پیروی نمی کند مگر حماقت اش جدای از این بحث باید اعتراف کنم ک بسیار بسیار مشتاق بودم تا زمان را به روشی از حرکت وا می داشتم و در آن اثنا می رفتم و دانه دانه، نفر به نفر، شخص ب شخص را از نزدیک نگاه می کردم. در لحظات نزدیک اذان یک دل سییر نگاهشان می کردم. با زبان روزه نقدا سیر می شدیم!!!احتمالا بخاطر اینکه حس می کنم دیگر فرصتی پیش نخواهد امدتا این حجم از جمعیت گردهم آیند و چنین بی دغدغه کنار هم در یک حیاط بنشینند.تا یادم نرفته این را هم بگویمهرگز وجود حاضر غایب شنیدهایمن در میان جمع و دلم جای دیگر است
۱۲ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۳۸