دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

ما امیدواریم... 
اما اگر این مه غلیظ، تا همیشه ادامه پیدا کرد چه؟ 
اگر زمستان فصل ماندگار تقویم‌ شد و مسیرها تا همیشه صعب العبور ماندند... 
اگر پشت تمام این دویدن‌ها و امیدداشتن‌ها، دیوارهای سیمانی بود و پشت تمام خاکستری‌ها، سیاه، چه؟ 
اگر هی ایستادیم و دوام آوردیم و جنگیدیم و آخر کار، مغلوب لشگر گرفتاری‌ها شدیم و دردهای لجام گسیخته محیط زیستمان را به کلی اشغال کردند چه؟ 

ما باز هم ایستاده می‌جنگیم و با تمام درد، بغض‌هایمان را سر می‌بریم و جوانه های طلوع را با خونِ‌دل آبیاری می‌کنیم، ما هنوز امید داریم و می‌دویم و جا نمی‌زنیم؛ ولی اگر حالمان خوب نشد، اگر محکوم به دویدن‌هایپ بی‌نتیجه بودیم و خدا ما را برای درس عبرت آفریده بود چه؟ 
بارالها، ما در این شب‌های سرد کفرآمیز، هنوز هم به معجزه‌ی دستان تو مومنیم...
تو بگو؛
الیس الصبح بقریب؟

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۸ ، ۰۱:۵۸
امیر.ن

یک رابطه ی بسیار قوی ای بین تنهایی و موحد شدن وجود داره، حالا این که نماییِ یا توزیع نرمال جای بحث داره.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۸ ، ۱۳:۲۱
امیر.ن


۸ سال پیش، وقتی واسه اولین بار با [او] رفتم جمعه بازار دو تا چیز خریدم: برای خودم نیم‌ساق‌های آبی و طوسی و برای تو پیکسل چوبی «یک روز خوب میاد!».
من نیم‌ساق‌های آبی و طوسی‌ام را هر روز دستم می‌کردم
و تو پیکسل‌ات را هیچ وقت وصل نمی‌کردی به کوله‌ات.
می‌گفتی حوصله تیکه انداختن ِآدم‌ها را نداری.
من می‌گفتم: مگه مهمه حرف بقیه؟
هیچی نمی‌گفتی و لابد مهم بود.
هوا سرد می‌شد. نیم‌ساق از دست‌های من در نمی‌آمد،
پیکسل تو از جیب جلوی کوله‌ات.

حالا بعد ۸ سال تو رفته‌ای دور
آنقدر دور که برای نشان دادن جایت مجبور باشم کره‌زمین روی میز را بچرخانم‌ و بچرخانم.
نمی‌دانم پیکسل چوبی‌ات را گم کرده‌ای یا نه،
نمی‌دانم آنجا هم حرف بقیه که احتمالا معنی نوشته روی پیکسل را نمی‌فهمند برایت مهم است یا نه،
اما می‌دانم [کسی] با نیم ساق‌های آبی و طوسی ۸ سال صبر کرد تا آن روز خوب بیاید، اما نیامد.
نیامد و ما قرار نبود بیخودی امید داشته باشیم.
امید... حتما امیدت ناامید شده بود که رفتی. 
آدم ِ رفتن نبودی تو. بودی؟
همه این‌ حرف‌ها را بهم بافتم تا تهش خیلی بی‌ربط بگویم: تولدت مبارک!
مسخره است، نه؟
منی که تمام این ۸ سال یک بار درست و حسابی تولد مبارک نگفتم بهت، امسال را هم با حرف غم ِ ۸ سال نزدن آن پیکسل چوبی شروع کردم.
اما ببین... هنوز بعد ۸ سال آن نیم‌ساق‌هایم را دارم و آذر که می‌آید دستم می‌کنم و فکر می‌کنم بالاخره یک سالی خودم برایت کیک می‌پزم و عین آدم‌های معمولی و حتی به شکل کلیشه‌ای برایت تولد می‌گیرم.
همان روزی که شاید بتوانم دوباره برایت قلدری کنم و بگویم: دیدی... دیدی حق با من بود و یک روز خوب آمد؟
و تو شرمنده سر تکان بدهی که راست می‌گفتم و تمام این سال‌ها اشتباه کردی که از زدن آن پیکسل خجالت کشیدی.
تولدت مبارک...
تولدت مبارک در انتهای ماه نوامبر 
و در ابتدای روزهایی که رفته‌ای و ما به قول شاهین از گشنگی داریم امید می‌خوریم.

سارا هاشمی
.

.

.

.

.

پ.ن: نویسنده که واضحِ من نیستم

ولی این حجم از اشتراک برام جالب بود. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۸ ، ۰۰:۵۵
امیر.ن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۸ ، ۰۱:۳۳
امیر.ن

اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا تَوْفِیقَ الطَّاعَةِ وَ بُعْدَ الْمَعْصِیَةِ وَ صِدْقَ النِّیَّةِ وَ عِرْفَانَ الْحُرْمَةِ

وَ أَکْرِمْنَا بِالهُدَى وَ الاسْتِقَامَةِ

وَ سَدِّدْ أَلْسِنَتَنَا بِالصَّوَابِ وَ الْحِکْمَةِ

وَ امْلَأْ قُلُوبَنَا بِالْعِلْمِ وَ الْمَعْرِفَةِ

وَ طَهِّرْ بُطُونَنَا مِنَ الْحَرَامِ وَ الشُّبْهَةِ

وَ اکْفُفْ أَیْدِیَنَا عَنِ الظُّلْمِ وَ السِّرْقَةِ

وَ اغْضُضْ أَبْصَارَنَا عَنِ الْفُجُورِ وَ الْخِیَانَةِ

وَ اسْدُدْ أَسْمَاعَنَا عَنِ اللَّغْوِ وَ الْغِیبَةِ

وَ تَفَضَّلْ عَلَى عُلَمَائِنَا بِالزُّهْدِ وَ النَّصِیحَةِ وَ عَلَى الْمُتَعَلِّمِینَ بِالْجُهْدِ وَ الرَّغْبَةِ وَ عَلَى الْمُسْتَمِعِینَ بِالاتِّبَاعِ وَ الْمَوْعِظَةِ وَ عَلَى مَرْضَى الْمُسْلِمِینَ بِالشِّفَاءِ وَ الرَّاحَةِ وَ عَلَى مَوْتَاهُمْ بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ، وَ عَلَى مَشَایِخِنَا بِالْوَقَارِ وَ السَّکِینَةِ وَ عَلَى الشَّبَابِ بِالْإِنَابَةِ وَ التَّوْبَةِ وَ عَلَى النِّسَاءِ بِالْحَیَاءِ وَ الْعِفَّةِ وَ عَلَى الْأَغْنِیَاءِ بِالتَّوَاضُعِ وَ السَّعَةِ وَ عَلَى الْفُقَرَاءِ بِالصَّبْرِ وَ الْقَنَاعَةِ وَ عَلَى الْغُزَاةِ بِالنَّصْرِ وَ الْغَلَبَةِ وَ عَلَى الْأُسَرَاءِ بِالْخَلاصِ وَ الرَّاحَةِ وَ عَلَى الْأُمَرَاءِ بِالْعَدْلِ وَ الشَّفَقَةِ وَ عَلَى الرَّعِیَّةِ بِالْإِنْصَافِ وَ حُسْنِ السِّیرَةِ

وَ بَارِکْ لِلْحُجَّاجِ وَ الزُّوَّارِ فِی الزَّادِ وَ النَّفَقَةِت

وَ اقْضِ مَا أَوْجَبْتَ عَلَیْهِمْ مِنَ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ

بِفَضْلِکَ وَ رَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۸ ، ۱۹:۱۵
امیر.ن