دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

کجایی ؟!

چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۱، ۰۵:۵۸ ب.ظ
دلم تنگ شده خو ... ! دلم تنگ شده برا امیر گفتنت ... ! کلا تو گوشمه : امیر ، سردته ؟! ... ! :(( :)) دلم می خواد بیای ... ! بزور من و از این بازی در بیاری ... ! عین اون شب ... بریم اوجا بعد بگی امیر ، سردته ؟! - : گرمای وجودت کم شد یهو .... ! یکی بزنی زیر گوشم : چرت و پرت نگو ... ! گیر کردم ... ! رسما تو باتلاق خودم گیر کردم ... ! دست و پا می زنم بیشتر می رم تو ... ! دست و پا می زنم گندش بیشتر در میاد ... ! لکه های سیاه ... ! همون هایی که حک شدن ... ! بیشتر خودشو نو نشون میدن ... ! مطمئنم الان می گی بهتره که ... ! و من می مانم و جنگ ... ! و من می مانم و یک هزار گناه روزانه ... !  دردم ایناس ... ! همین هایی که مرحله ی صفر بازی ست ... !  همانا شش کار مقدمه ی نافرمانی نسبت به خداست : حبّ الدنیا ، حبّ الرئاسه ، حبّ الطّعام ، حبّ النّساء ، حبّ النّوم ، حبّ الرّاحه :(( تنهایی که به نظرم می رسد برای این مشکل ها ، خدمت کردن است ... ! حرف آی صنیعی ... ! ما هیچ راه نداریم جز خدمت به دیگران ... ! پ.ن : فوق فوق قضیه این ه که 10 تا امیر می گی ... ! ضبط می کنی ... ! من عین دیوانه ها گوش می دم ...! شاد می شم ... !
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۱۲/۱۶
امیر.ن