خداحافظاااااا
چهارشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۶:۱۴ ب.ظ
بنده گفتم گریه می خواهم اما نه بوسیله شیطان پرستان ... ! سر صبح ... ! با تمام امید ... ! با دیدن نصف این فیلم ... ! سر درد گرفتم ... ! گفتم فیزیک می نویسم .... ! اما نشد ... ! رفتم بیرون ... ! وضو گرفتم .... ! قران خواندم ... ! ص 197 ...! گریه ام گرفت ... ! زنگ خورد ... ! قرار نبود این گونه شود ولی شد ... ! 30 دقیقه در کنار آی نغمه کاملا بی خود گریه می کردم ... ! بار ها و بار ها خواندم ان صفحه را ... !و در مقابل چشمانم حرکات و حرف های بی اساس این ها می امد ... !اصلا فک نمی کردم اشکمو این جوری در بیاری خدا مثل همیشه .... ! مثل همیشه ... ! دوستانم از کنارم رد می شوند ... ! من در خودم بودم ... ! همین دوست ... ! امد نزدیک و به لحن خاصی گفت ... ! نزدیکش نشوید ... ! پارس می کند ... ! پشت سر او دیگری گفت ... ! دکتر چرا نمی برید او را ... ! و من به این فکر می کردم که زخم هایم چه می گویند ... ! آن ها هم با طعنه می گویند ... !خدایا ... ! سردرگمی میان زمین و آسمان ... ! بی هویتی نسبت به او میان آب و خشکی ... ! نفهمیدن این رابطه ها ... ! همه و همه باعث ندیدن او می شوند ... ! حسم می گوید او هم تاب تحمل مرا ندارد ... ! برای بار دوم استفاده می کنم از این جمله ... ! گل بگیر خدا ... ! می دانم بعد ها پشیمان می شوم ... ! اما رابطه اش را بادیگران خراب می کنم گر بیشتر از این برم جلو ... ! کلی به فکرت بودم و این آهنگ مرور می شد ... ! پروسه ی سختیه گل گیری ... ! انگاری من زیادی امدیگه واسه تو عادی امدیگه منو دوست نداریبگو واسه تو من چی امچرا فرق ندارهبود و نبود من براتحرفی نمونده تو چشاتدوستم نداری می دونم گاوی دیگه ... ! گاو حداقل کود می ده ... ! تو هیچ خاصیتی نداری ... ! یه وخ نفرستی هوا از پشت اون میز ... !با امریکا و ژاپن نجنگی یه وخ ... ! اپولوت نره هوا بخوره به کهکشانای دیگه ... ! فک کردی با نون خوردی ؟! مگه من مامانتم ... ! جم کن برو ... ! برو که به درد هیچ کاری نمی خوری ... ! و این داستانیست تکراری که من و بابام داریم ... ! آلان می فهمم حرف آی سلطانی رو ... ! گرمای تب انگار درونیه ... ! با گرمای ورزش فرق داره ... ! خدا یا من به پدر فقط گفتم نه ... ! تو همون لحظه فقط ... ! بعد رفتم کاراشو کردم ... ! کمی کمتر زجر بده خداااااااااا ... ! دیگه تکرار نمیشه ... !
۹۲/۰۲/۱۱