تهرانِ بدونِ 4 5 نفر
سه شنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۴۴ ب.ظ
مثل همه ی بیرون رفتن ها ، با آدم های دوووور و با کمی تقریب بـــــر پا به پای هم راه می رفتیم ...مثل همه ی بیرون رفتن ها ...خندیدن هایمان ، از همان هایی که می گویند مال این سن است شیطنت ها ... مسخره بازی ها ... بستنی ها ... مثل همه ی بیرون رفتن ها ... کم کم جدی شدیم ... امده بودیم برای همین جدی شدن ها ...مثل همه ی بیرون رفتن ها ... من : فلانی ، به همون خدایی که گهگاه کنج اتاقت باش می گی ، حرفاتو ، همه چیز تو سادگیــــــهنوز حرفم قطع نشده بود که ..._ من کی گفتم همه چیو می خوام ؟!حرفی نداشتم بزنم ... یاد محمد علی افتادم ... که می گفت : من هم با اصحاب شمالم هم با اصحاب یمین حال کجاست که خودش را بنگرد ... با شمالی هاست الان ؟! یا با یمینی ها ؟! مثل همه ی بیرون رفتن ها ...حرف هایم را باز هم خوردم ... مثل همه ی بیرون رفتن ها ...او رفت و من ماندم ...مثل همه ی بیرون رفتن ها ...در مسیر خانه دپرس تر از قبل ها ...مثل همه ی بیرون رفتن ها ... در مسیر خانه ، فکر ها ... ... ... ... ... ... مـــآهی صیــــد شـ ـ ده رآ هـ ـر چه قـدر میخــوآهی در آب رهــآ کـ ـن! دیگــــر چـ ـ ه فـآیده وقــــتی مــرده اسـت ...!!! وقتی در خآکمآن هم نیستی ... دیگــــر چـ ـ ه فـآیده؟
۹۲/۰۵/۲۲