دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

پسر گل فروش سر چهار راه ...

جمعه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۱، ۰۸:۵۰ ق.ظ
وقتی می رسم سر چهارراه های شهر وقتی می بینم بچه های هم سن و سال خودم را وقتی حس می کنم بوی گرسنگی را از گل های در دستشان وقتی می بینم برخورد بد دیگران با این بچه ها راوقتی برق چشمانشان از پشت شیشه ی ماشین صدا میزند ... بخر ... تو رو خدا یه دونه بخر ...آن موقع است که می فهمم مشکلات من در مقابل مشکلات آن ها هیچ است !بچه هایی که از روی نیاز به این جور مکان ها کشیده شده اند ، بچه هایی که هیچ فرقی با من ندارند ، هیچ فرقی ... آن ها پوست گوشت و استخوان دارند ... من هم ، آن ها دل دارند ... من هم ، آن ها هر چه من دارم دارند ! ولی چرا این گونه زندگی می کنند ؟!  مشکل ان ها نبود غذاست ! مشکل ان ها نبود جای خواب است ! مشکل من و دوستانم چه ؟! نهایت مشکل  دوستانم عشق بازیست ...  دعوا با پدر و مادر ... نمره ی بد ... امتحان دادن ... قهر کردن ... آین ها همه جزو ارزو های بچه های سر چهار را هاست ... آری مشکلات ما ارزوی ان هاست ... اعصابم را خورد می کند این تفاوت من و ادم های سر 4 راه ! باز هم از خدا 2 خواسته دارم  ...به تمام آدم های نیازمند کمک کن ...به ما هم این قدرت را بده تا از نعمت هایی که به ما دادی به خوبی استفاده کنیم ... نا شکری نکنیم !وقتی به این جور ادم ها فک می کنم مشکلاتم از یادم می ره به کلی ... امروز با م.ن.ج حرف زدم در این مورد ... چند وخ پیشم با آ.خ حرف زدم ... دو تا جمله بهم گفتن این دو تا ادم ها برام خیلی کار ساز بوده ...آخ : از خدا بار سبک تر نخواهید بلکه برای پشت قویتر دعا کنید م.ن.ج : اگر سنگ در مسیر رود نباشد ، صدای آب زیبا نیست ... پس از سنگ های زندگی ات غمگین نباش ... حرف هاشون عالی بود ... خیلی خوشم امد
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۶/۱۰
امیر.ن