دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

چشم ها

پنجشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۱۰ ب.ظ
درد این جاست که نه تنها حرف و حس من درسته بلکه خود فرد هم مهر تاییدی می زنه بر حرف های من ... درد این جاست که من نمی دانم چه کنم به جز نگاه ترس الود به او ... همچون پدری که می خواهد دوچرخه سواری یاد بدهد .. می داند هرچه شود او یاد می گیرد ولی می ترسد از این که سخت یاد بگیرد ... دل خوش کردم که اگه دوچرخه سواری یاد بگیره دیگه تا ته ته ش رو خودش می ره ... عقلانی نمی دانم چرا این قدر دلم می خواست صدایش کنم بیاید ولی همه اش صحنه ی توی کلاس یادم می امد و به دنبالش عبارت دردسر ساز "ولش کن ."  باید یکی به خودم بگه حاجی خودتو الکی کوچیک نکن ...  ارمین سجادیان ... خعله خب اینم از این یکی که کم داشتیم و جفت و جور شد ... شکرت خدا دشاتن می گفتن که چرا این قدر دغدغه وهای شما کوچیک و تمسخرانگیزه ... منم حس کرده بودم ولی چون خودم قدمی بر نداشته بودم واسش ، هیچی نمی تونستم بگم ...حضرت حق ... صادقانه ، مخلصانه ، شفاف و بر عکس هر وقت ازت می خوام تو این ی مورد ما رو را بندازی ... دیگران رو بنداز ، منم بیافتم من رو بنداز ، دیگران هم را بیافتن ... دو تا کتاب بیشتر ... دو تا حرف سنگین تر ...  سنگ هاهم حرفهایی می زنندگوش کنخاموش خا گویا ترنداز در و دیوار می بارد سخنتا کجا دریابد آن را جان مندر خموشی های من فریاد هاستآن که دریابد چه می گویم کجاستآشنایی با زبان بی زبانان چو مادشوار نیستچشم و گوشی هست مردم را دریغگوش ها هشیار نهچشم ها بیدار نیست
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۲/۱۸
امیر.ن