دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

بیمار

پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۲۹ ب.ظ
حال من خوب است حال او خوب است حال دیگری هم در دور دست ها گویا خوب است ... منتهی هیچکس باور نمی کند !! چرا شاید ایمان باور کند که حال همه ی همه ی ما خوب است ... چون این رووز ها حال او هم خوب است ... هههه جایت را گرفته ... این روز ها اوست که نصف ساعتی هم فراتر با من سخن می کند.گفتم که همه ی ما حالمان خوب است ؛ اما باور نداریم ...این بحث کلیشه ای را دور می ریزم اما صبح وقتی باران می زند یاد کسانی می کنم ک نباید یاد اقای صنیعی که یک روز تمام او را خریده بود تا ببیند او از کجا اماده و به کجا می رود ... که کجا اند مادر و پدرش که شب ها چه می کند ک باران چه می شود او را یاد شیشه بالا کشیدن های پدر می افتم ... یاد این که ٩ ماه تمام حرف معلم را اندکی گوش داده اند و حالا جمعه روزی مکتب می طلبند روزی ٣٠ ٤٠ برگ سبز جیب را داده اند و حال ... یاد این که کفش های پایمان ... دردآمد سال اوست در عالی ترین سال  یاد این که می گفتی خجالت می کشم از خودم وقتی اوون متن رو می خونم یاد این که چشمانت را نمی گیری ... یاد این که شکممان سیر است و باز هم راضی نیستیم نکند راضی نباشیم ... هستیم ولی .... ان بالا نشسته ای دیگر نمی توان " تسار " گفت بلکه باید "راست" اش را بگوییم حال ما خوب است و بس حال ما خوب است و بس احساس شدید دوری از خدا بهم دست داده   .... یاد حرف گران می افتم ... زر نزن امیر ... تو امتحانت رو پس دادی ... خراب کردی دیگر ... :) :( باورم نمی شد ولی الاااان شد یعنی این روزها شد هرکار ناجوری بگویی کردم ... بعد مدت ها ...
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۲/۲۵
امیر.ن