سفر ...
چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۱، ۰۵:۲۰ ب.ظ
داره تموم میشه دیگه ...یعنی تموم شد ...این تابستون هم تموم شد .... می خوان ببرن سفر ... کجا می برن رو دوس ندارم خاطره بشه ... مثل همیشه ... فکر می کنم سفر جالبی بشه ... یعنی قرار گذاشتیم جالب بشه دیگه ... رفتم کتاب هامو گرفتم ... جالب نمی شد اگه مث پارسال کتاب نداشته باشم تا دم مدرسه ها ... دو تا فارسی داره ... زبان فارسی ... ادبیات فارسی .... من به شخصه تو همون یکیش گیر می کردم ... حالا شده 2 تا ... فک کردن به 2 تا امتحان فارسی عذاب آوره :(( ........... : اشک هایی که بی هوا رو گونه هام میریزهقلبی که از همه ی خاطره هات
لبریزهدلی که میخواد بمونه ، تنی که باید برهحرفی که تو دلمه ... اما ندونی
بهترهبی خیال حرفایی که تو دلم جا موندهبی خیال قلبی که اینهمه تنها
موندهخدایا شکرت ... انگشتانم فقط می توانند همین چند حرف را بفشارند ... ش...ک...ر !
۹۱/۰۶/۲۲