اشتراک صدساله
بالاخره ب لطف گردش این به دور آن و آن به دور آن یکی مطمئن ام که او هم دیشب کمی به ماه خیره شده.
امیدوارتر می شوم به زندگی وقتی به این ماجرا فکر می کنم. همین که ما، در زمان یکسان ولو مکان غیر یکسان، به یک نقطه خیره شدیم روح می بخشد کالبدم را. :) حتی این نکته ک تا سالها بعد دیگر اینقدر طولانی ما باهم به یک نقطه خیره نخواهیم شد شوق برانگیز است. ب امید آنکه بعدی ها این هارا بخوانند و بفهمند ک پدرشان، پدر بزرگشان و یا حتی پدر پدربزرگشان؛ چه دیده و با چه کسانی دیده و انتظار بکشند ک آنها را هم این اتفاق بیافتد.
حالا فرقی نمی کند ماه می خواهد سرخ باشد ... سفید باشد ... تیره تر باشد .. اصلا نباشد ... فرقی بحال من نمی کند وقتی مطمئنم ک او هم دارد همانی را می بیند ک من ... او هم همان نوری را دریافت می کند ک من ... او هم کنار ماهش، مریخی را دارد ک من ...
اما
اما مطمئن نیستم وقتی به ماه نگاه می کند، همانی را بخاطر می آورد ک من ?!
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من