دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

وهکهجدانمیشود

شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ۰۱:۰۵ ق.ظ

از دستم ناراحت‌ه، که چرا بی خبر رفتم و بهش نگفتم. که چرا اونجا که بودم بهش پیام ندادم و حال اش رو نپرسیدم. که وقتی برگشتم چرا بازم باهش حرف نزدم و براش تعریف نکردم. 

.

.

.

اگه به من بود نمی ذاشتم بفهمه اصلاً... وقتی نمی تونه بیاد ... وقتی دلش می خواد و نمی ذارن بیاد ... چرا باید هوایی اش کنم خب ؟! چرا بقیه این قدر دقیق هوایی اش می کنن خب ؟! 

اگه بحث به یاد بودنه که خدا شاهده، نگم تک تک لحظات، مطمئناً اکثر اوقات به یادشم... مکان اش که هیچ، زمان اش هم مهم نیست. توی خواااب حتی :) 

اما بازم میگم دلم نمی‌خواست آخر بحث مون مثل اون قدیما با یه آه سرد تموم شه ... دلم نمی خواست یه ذره حتی  ناراحت شه .. وگرنه بهش می گفتم خب 

.

.

.

خدا منو ببخشه 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۰۸/۱۱
امیر.ن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی