نعت رخساره
پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۰، ۰۶:۴۳ ق.ظ
سکانس اول:
- این چقدر قشنگه!
[قیمت را میبیند]
+ چه محتاجی به آرایش؟ که پیشِ نقشِ روی تو
کس از حیرت نمیداند که بر تن زیوری داری!
- خب باشه بریم^_^
[نفس راحتی میکشد]
#اوحدی
سکانس دوم:
- یه سر برم آرایشگاه؟ موهامو کوتاه کنم و اینا؟
[هزینه آخرین آرایشگاه را به نرخ امروز حساب میکند]
+ زلفت که به هر حلقهٔ مشکین هنری داشت
مانندِ شبِ قدر، مبارک سحری داشت.
- ها؟
+ شاعران بارها زلف معشوق را به شب و رخسار او را به سحر ماننده کردهاند.
- اِ ... پس نمیرم
[نفس راحتی میکشد]
#ناصر_بخارایی (از هم روزگاران خواجه شیرازی)
سکانس سوم:
- درِ اندیشه ببستم، قلمِ وهمْ شکستم..
+ چرا؟
- که تو زیباتر از آنی که کنم وصف و بیانت!
+ [دچار دَوَران سر میشود.]
#سعدی
پ.ن: شب قدر، مبارک سحر
۰۰/۰۱/۲۶
عالی😂