دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

نعت رخ‌ساره

پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۰، ۰۶:۴۳ ق.ظ

سکانس اول:

- این چقدر قشنگه!

[قیمت را می‌بیند]

+ چه محتاجی به آرایش؟ که پیشِ نقشِ روی تو
کس از حیرت نمی‌داند که بر تن زیوری داری!

- خب باشه بریم^_^

[نفس راحتی می‌کشد]

#اوحدی

سکانس دوم: 

- یه سر برم آرایشگاه؟ موهامو کوتاه کنم و اینا؟

[هزینه آخرین آرایشگاه را به نرخ امروز حساب می‌کند]

+ زلفت که به هر حلقهٔ مشکین هنری داشت
مانندِ شبِ قدر، مبارک سحری داشت.

- ها؟

+ شاعران بارها زلف معشوق را به شب و رخسار او را به سحر ماننده کرده‌اند. 

- اِ ... پس نمی‌رم

[نفس راحتی می‌کشد]

#ناصر_بخارایی (از هم روزگاران خواجه‌ شیرازی) 

سکانس سوم: 

- درِ اندیشه ببستم، قلمِ وهمْ شکستم..

+ چرا؟

- که تو زیباتر از آنی که کنم وصف و بیانت!

+ [دچار دَوَران سر می‌شود.]

#سعدی

 

پ.ن: شب قدر، مبارک سحر 

 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۰/۰۱/۲۶
امیر.ن

نظرات (۲)

عالی😂

پاسخ:
به تشویق شما سکانس سوم رو هم اضافه کردم ؛) :) 

قشنگ بود

پاسخ:
لبخند. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی