امام ... !
يكشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۱، ۰۱:۰۹ ب.ظ
خدایا گفته بودم منتظرم ...! امروز بعد نماز ظهر ....کمی دستکاری کردی دیگه ...! همین می شه .... ! هر روز یک گروه واسطه است تا برسم ... ! من کمک میخواهم... ! ابتدایش دیگران...! بعد خودم ... ! رسما سرده ...! هوای را بگذار کنار ...! رنگ درختان را هم .... ! رابطه هارا بچسب ...! دردم ز ان جاست که خودم به این سرما پا دادم .... !سیر که به پیاز می گه بو میدی همین میشه .... ! خلاصه حرف نزن ... ! تا زمانی که نیایی و مرا راضی نکنی من سر حرفم هستم... ! تو صفت مالکیت "شان" داری .... !مثل همیشه ، از همان که می ترسیدم اتفاق افتاد ... حداقل در صدی ... ! از جهاتی خوش حالم که یکی پیدا شد آقا باش بگرده و از جهاتی ناراحتم که چرا من در مقابل ان دو باید باشم و راچنمایجرعیتشستمنی ! :((((((((((((((((((((((((((((((((((( خدایا این چه حکمت است ؟!؟!؟! شکر ... !پ.ن :تا سوءتفاهم نشود ، مرحمت بنمویید و خودتان را به من بشناسانید ! کما این که من با اساس کار مخالفم ... !
۹۱/۰۸/۲۸