سیاهم ، کریهم ... !
چهارشنبه, ۶ دی ۱۳۹۱، ۰۲:۴۴ ب.ظ
به اندازه ی کافی امروز کلاس قران داغونم کرد که بخوام با این بحث شروع کنم . واقعا حالم و گرفت گفته های آی زرین ... ! می شه توجیح کرد که من نمی دونستم و انجام داد ولی اصلا قابل تحمل نیست برام . قابل تحمل نیست برام که اینه وضعیت م ، قابل تحمل نیست برام که رد کنید مرا ... ! سر هیچ و پوچ ، سر هیچ چیز ... ! سر این که دو دیقه مثلا مردونه حرف زدن با رفیقات و بفروشی ب خدا ... ! وقتی فک می کنم سر خندیدن و مسخره بازی م این کار و انجام می دم اون هیچ و پوچ ه بیشتر تداعی می شه برام ... ! حسرت خوردن جئاب میده از نظرم ، وقتی جواب می ده که از تک تک لحظات حال بترسی ، بترسی که مثه کذشته هات نشه ... ! حال دیگه ای که ازم گرفتند آن گران از اون جا با بود که با کلمه ی ذوق و اشتیاق خودشان نسبت به کلاس ما بازی کرد . نمی دونم بگم دوره یا نه ! اخه دوره گفتن تر و خشک و با هم کاور می کنه ولی من بعید می دونم بیشتر از یک کلاس بشوند آن آدم ها ! آدم هاییی که قدردان نیستند ... ! شاید این ها همه حکمت است ، منظورم اینه که قضاوت من اصلا جایز نیست ... ! تنها کمک می خواهم ... ! ابتدا برای انگیزه ی برخی آدم های دوره و سپس برای بحث نه چندان اسان غیبت ... ! فک می کردم حس کردی آی فرشته ... ! فک می کردم احساس نیاز رو تو خودت دیدی که بیای ، بشینی ، و با یه جمع نسبتا متفاوت بخشی از این کتاب متفاوت رو بخونی ... ! این خوندن به جهت نشون دادن دین و ایمون نیست ... ! ینی من اصن دوس ندارم که یکی برا اون بیاد و بخونه ... ! باید خودت حس کنی نتیجه هاشو ... ! امروز وقتی بهت گفت چرا نیومدی و تو جواب دادی چون کار داشتم ، یه جوری شدم ... ! ناراحت نه ناامید هم نه ... ! یه چیزی اون وسطا ... ! نمی دونم واقعا چی کار کردی ، ریاضی حل کردی یا نه بالاخره ، ولی خب 15 دیقه از 24 ساعت ... به کجا می خوره ؟! از اشعار شاعر داریم که می گ : یکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون می نویسم ... ! ب قول آن مذهبیّمان شاعرا چرت و پرت زیاد می گن ... ! آخرشم کار دستت می دن ... ! :(( :)) بر گشته می گه دلم می خواد بر گردم 2 راهنمایی دوباره بزرگ شم ... ! دلم می خواست داد بزنم بگم تو که به پاک ترین حالت مم کنه گذروندی عوضی ... ! من ... ! یکی بزاره من بر گردم و جای این سیاهی هارو پاک کنم از این صفحه ی کوفتی ... ! خدایا ... ! اماما ... ! ینی نگه داشتم خودمو ها ... ! کمتر امیری همچین قابلیت هایی داره ... ! هیچی نمی گم ... ! علی الحساب سکوت ... ! راستی یادم رفت ... ! شکر بابت این معلم گران ... ! همین حرف زدن هایشان آرامش می دهد .
۹۱/۱۰/۰۶
من چه بخوام .... چه نخوام ....
یه چیزایی هستن ....
که من نمی تونم کنارشون بزنم !!
اگه می تونستم که ....
تهش همینه ....
نمی تونم چیزیو تغییر بدم !
درک کردنش برات سخته ....
شاید .... !!
نمی دونم ..... !!
فرق داریم با هم .... !!
زیاد !!
:(