دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

در معانی خوش‌بختی وارد شده که:

خوش‌بختی یعنی درمانده از کار‌های عقب‌مانده‌ شبانه و کلافه از صدای تیک تیک ساعت ۲ بامداد؛ 

توانا باشی بر  شنیدن صدای قلب برادر کوچکتر در هنگامه‌ی خواب اش. :) 

فعلاً، با اختلاف از رده دوم، این صدای تپش در صدر جدول آرامش‌بخش‌ترین صداها قرار داره. 

خدایا شکرت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۸ ، ۰۲:۴۰
امیر.ن

از دستم ناراحت‌ه، که چرا بی خبر رفتم و بهش نگفتم. که چرا اونجا که بودم بهش پیام ندادم و حال اش رو نپرسیدم. که وقتی برگشتم چرا بازم باهش حرف نزدم و براش تعریف نکردم. 

.

.

.

اگه به من بود نمی ذاشتم بفهمه اصلاً... وقتی نمی تونه بیاد ... وقتی دلش می خواد و نمی ذارن بیاد ... چرا باید هوایی اش کنم خب ؟! چرا بقیه این قدر دقیق هوایی اش می کنن خب ؟! 

اگه بحث به یاد بودنه که خدا شاهده، نگم تک تک لحظات، مطمئناً اکثر اوقات به یادشم... مکان اش که هیچ، زمان اش هم مهم نیست. توی خواااب حتی :) 

اما بازم میگم دلم نمی‌خواست آخر بحث مون مثل اون قدیما با یه آه سرد تموم شه ... دلم نمی خواست یه ذره حتی  ناراحت شه .. وگرنه بهش می گفتم خب 

.

.

.

خدا منو ببخشه 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۸ ، ۰۱:۰۵
امیر.ن

هزاران سال از آغاز حیات بشر بر این کره خاک می گذرد؛

و همه ی آنان که پیش از این بوده‌اند، مرده اند؛

ما نیز خواهیم مرد و بر مرگ ما نیز هزاران سال خواهد گذشت.

خوشا آنان که مردانه مُرده اند،

و تو ای عزیز ! بدان،

 تنها کسانی مردانه می میرند که مردانه زیسته باشند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۸ ، ۱۰:۴۳
امیر.ن

آنقدر کم بارون زده بود که تمام تاکسی های منطقه به طرفه العینی نیست شوند و ملت در صف های طولانی تاکسی خطی، یک لنگه پا، منتظر چهارچرخ زرد رنگ باشند.

بی‌آر‌تی هم مثل لانه مورچه شده بود. 

حوصله صف را مثل همیشه نداشتم و رفتن را به ایستادن ترجیح دادم.

بوقی زد و سوار پژوی ۴۰۵ مشکی اش شدم. 

دروغ چرا، هنوز هم معتقدم ظاهر خیلی ها از همان ابتدا به دل آدم می نشید. نور وجودشان آدم را می گیرد. 

نزدیک مقصد بودیم که ۱۰ هزار تومنی را بهشان دادم و متوجه شدیم خرده ندارند.

کلی گشتند تا یه پنجی بهم بدن و بعدش گفتم حاج آقا اگه نیست باشه پیشتون، خدا خیرتون بده بارونی‌ه هوا؛ نجاتمون دادین. 

بازم داشت می‌گشت همه جارو ... بی توجه به من و حرفم! 

یهو گفت: 

بحث هزار تومن نیست،

من بد عادت می‌شم ... 

.

.

.

‌.

صداش هنوز تو گوش‌ام‌ه 

خیلی سنگین تر ... 

خیلی دردناک تر ... 

صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۸ ، ۲۳:۵۸
امیر.ن

مژگان به کارخانهٔ حیرت گشوده‌ایم
در دست ما کلید در باز داده‌اند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۰۷
امیر.ن

من که گفته بودم تو را خلق کرده ام برای بندگی. برای من فرقی نمی کند که چه می‌کنی؛ صرفاً بندگی ات و کیفیت اش برای من حائز اهمیت است و لاغیر.

این که تو مانده‌ای بین ماندن و یا رفتن، خواندن و یا نخواندن، تغییر یا ثبات، ؛ این‌ها بویِ "خود" می‌دهند. می‌خواهی "من" را بزرگ کنی و جلوه‌گر آن وجهی شوی که اندکی با بنده‌گی هم‌خوانی ندارد. راه کمال را می‌جویی طبعاً اما رهی خیال باطل. 《وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا》 را یادت هست؟ 

هر وقت توانستی آن "منِ جلوه‌گر" را رام کنی و "منِ بنده" را بیدار، یک قدم که برداشتی بقیه اش با من. 《وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِیعاً》را بخاطر داشته باش و إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ را هم روشنایی مسیر ات قرار بده.  خودت هم خوبِ خوب فهمیده ای تا اینجا کار که اگر‌ راهنما نباشدت، اگر بال برواز نباشدت، اگر چرخ حرکت نباشدت؛ خودت ک کلافه و سردرگم می‌شوی هیچ، راه به جایی هم نمی‌بری. پس کِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی را از نان شب همان "من" واجب‌تر بدان.

عهدِ امامِ زمانه‌ات ضامن اجرایی می‌خواهد، ضمانتی از جنس مراقبه و محاسبه 

.

.

.

.

 

قربان وفاتم به وفاتم قدمی نه 

تابوت مگر بشنوم از روزن تابوت 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۵۷
امیر.ن

خلقت است دیگر 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۸ ، ۰۱:۰۱
امیر.ن
دو شاخه و دو انتخاب وجود داره؛  شما تلاش می کنی که جریانی رو بسازی 
و یا 
تلاش می کنی واردِ جریان از قبل ساخته شده‌ای بشی 
اصلاً قصد ندارم راجع به برتری نتایج این مسیر ها نسبت به هم حرف بزنم.
صرفاً خواستم تفکیک شده باشه ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۸ ، ۰۱:۳۵
امیر.ن

دکتر امدند روی سن؛ بعد از توضیح روند زندگی شون و کارهایی که از دوره دانشجویی تا الان انجام دادند، یه جمله گفتند: 

بچه ها من ۳۰ سالِ که ... دقیق اش می شه ۲۸ سالِ که بیشتر از ۴ یا ۵ ساعت در روز نخوابیدم. 

همین الانم از دم در کارخونه تا اینجا رو توی ماشین خوابیدم. 

 اللهم انی اسئلک الیسر بعد العسر 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۸ ، ۱۶:۵۵
امیر.ن

رنگ پر ریختهٔ الفت گلزار توایم

جسته‌ایم از قفس خویش و گرفتار توایم

خاک ما جوهر هر ذره‌اش آیینه‌گر است

در عدم نیز همان تشنهٔ دیدار توایم

مرکز دیده و دل غیر تمنای تو نیست

از نگه تا به نفس یک خط پرگار توایم

اشک و آه است سواد خط پیشانی شمع

همه وا سوختهٔ سبحه و زنار توایم

پیش ازین ساغر الفت چه اثر پیماید

می‌رویم از خود و در حیرت رفتار توایم

دامن عفو حمایتکدهٔ غفلت ماست

خواب راحت نفس سایهٔ دیوار توایم

جنس موهوم هوس شیفتهٔ ارزش نیست

قیمت ما همه این بس‌ که به بازار توایم

مست‌ کیفیت نازیم چه هستی چه عدم

هر کجاییم همان ساغر سرشار توایم

خرده بر بیش و کم ذره نگیرد خورشید

ای تو در کار همه ما همه بیکار توایم

ناله سامان جبین سایی اشک است اینجا

بیدل عجز نوای ادب اظهار توایم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۸ ، ۰۹:۴۹
امیر.ن