الان در خوشحال ترین و سرحال ترین حالتمم ...
یه زنگ گاهی وقتا می تونه تمام زندگی رو زیر و رو کنه ...
یه تیشرت مثلا
برگردوندنم ب خونه شاید
یه فیلم بعضا ... Intouchables
این ک کجا پرشده بود و زبانش مال کجا بود و موسیقی های متن اش و حال خوب فیلم و ۲۰۶ های توی فیلم و کارای غیر منتظره ی شخصیت اصلی فیلم و ب بیانی کله خر بازیاش ...
اینا همه اش دست بدست هم می دن تا شاکر مسروری باشم.
ولی
کاش او هم بود ...
کاش می شد دنبال او هم برویم ... برویم درب خانه ی شان ... بیاید درب خانه ی مان ... سوارش کنیم ... سوارمان کند... بیرونی ... فوتبالی ... کوهی ...
کاش مثل شش سال یا هفت سال پیش بود ... با هم بحث می کردیم ... به هم تیکه می نداختیم ... اون می گفت یادته فلانجا در فلان صحنه جلوش فلان جور رفتار کردی ... و بعد با هم نمادین اظهار تنفر می کردیم ...
هم او دوستش داشت ...
هم من دوستش داشتم ...
هردو هم این موضوع را می فهمیدیم ...
ولی غرورمان نمی گذاشت ک ب زبان بیاوریم ...
کتمان می کردیم =)))
کاش او هم بود ...
الان کمتر خوشحالم ... ولی وقتی به یاد می اورم قدیم را و این که نمی دانستم اینده چ می شود ... امید وار می شوم ... نمی دانم شاید هفت سال دیگر ...
خدارا چ دیدی ...
شاید شد ... =) :)
ناراحت نیستم
ولی خب اگر ظاهرم را ببینید با اندکی دقت می فهمید ک سرحال و قبراق هم نیستم ...
گیج شده ام ... سر در گم ... پریشان .... مستأصل ...
شمارا نمی دانم.
اما من از اینکه کسی روبه رویم به گونه ای باشد و پشت سر من گونه ای دیگر رفتار کند، خیلی بیش از حد عصبانی می شوم.
بدتر از این هنگامی است که عزیزان مارا برابر با آن حیوان نجیب فرض کرده و متصوراند ک این فهم فقط متعلق ب خودشان است.
هرچه من با صداقت بیشتر ... این جماعت لازم الشعور دریده تر ... برنمی تابم چنین خودخواه بودنت را مرد ... برنمی تابم این ک خودخواهی تان را به نمایش می گذارید.
یاد آن زمان افتادم ک برادر عزیرمان عکس های چنین و چنانش را به انضمام اخبار مربوطه پخش می کرد. این کاری ک شما کردید هم کم ندارد از آن.
کی می خواهیم یاد بگیریم ک نباید با کارهایمان دیگران اذیت کنیم .... ?!
کی می خواهیم یاد بگیریم ک نباید دیگران را خر فرض کنیم و احساسات مان را اینقدر بی مهابا ب اشتراک بگذاریم ?!
کی میخواهیم این سوگلی پروری را کنار بگذاریم ?! کی احمقانه تبعیض قائل نخواهیم شد ?! و با اصرار بر این حماقت پافشاری نخواهیم کرد ?!
کی برابری را دنبال خواهیم کرد بی ان که شعارش را بدهیم و ادایش را در بیاوریم ?!
پ.ن: هر بار ک چنین می کنید، فرقی در علاقه ام ایجاد نمی شود.
فقط از چشمم می افتید ... کمی پایین تر :|||
بالاخره ب لطف گردش این به دور آن و آن به دور آن یکی مطمئن ام که او هم دیشب کمی به ماه خیره شده.
امیدوارتر می شوم به زندگی وقتی به این ماجرا فکر می کنم. همین که ما، در زمان یکسان ولو مکان غیر یکسان، به یک نقطه خیره شدیم روح می بخشد کالبدم را. :) حتی این نکته ک تا سالها بعد دیگر اینقدر طولانی ما باهم به یک نقطه خیره نخواهیم شد شوق برانگیز است. ب امید آنکه بعدی ها این هارا بخوانند و بفهمند ک پدرشان، پدر بزرگشان و یا حتی پدر پدربزرگشان؛ چه دیده و با چه کسانی دیده و انتظار بکشند ک آنها را هم این اتفاق بیافتد.
حالا فرقی نمی کند ماه می خواهد سرخ باشد ... سفید باشد ... تیره تر باشد .. اصلا نباشد ... فرقی بحال من نمی کند وقتی مطمئنم ک او هم دارد همانی را می بیند ک من ... او هم همان نوری را دریافت می کند ک من ... او هم کنار ماهش، مریخی را دارد ک من ...
اما
اما مطمئن نیستم وقتی به ماه نگاه می کند، همانی را بخاطر می آورد ک من ?!
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من