او مرا دیوانه خطاب می کند ... گاهی هم روانی ...آری من ... امیر ... دیوانه ی بخشی از او شدم ... نمی دانم چرا ولی این بخشی از او گفتنم دلیلی دارد ... قبلا گفته ام فکر کنم ... ! دیوانه گفتنش را دوست دارم ... ! مثل بقیه حرف هایش ... ! فکر نمی کنم آن قدر با او متفاوت باشم که رفتار های من برایش مانند رفتار های دیوانه ها باشد ... ! اما رفتار های او برایم آن قدر متفاوت است که به او بگویم فرشته ... ! رابطه من با خانواده ام بهتر بگم با پدرم برای او کمی متفاوت است ... من نمی توانم با پدرم راحت باشم امیدوارم درک کند ... ! من نمی توانم خیلی با عماد کنار بیایم ... این هم برای او متفاوت است ... البته ص.س هم می گفت برادر کوچک خوب است ... دوست دارم ببینمش ... هر چ زود تر بهتر ... !
۱۱ شهریور ۹۱ ، ۱۸:۱۱