دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

زندگی کم کم دارد جلوه گری می کند و تحقیقا سرد و گرم اش را به حقیر می چشاند. سختی هایی از جنس دیدن اذیت شدن عزیزان ات. گیر کردن در شرایطی که نمی دانی راه حل چیست. سردرگمی میان منطق و احساس، آن هم در برابر نزدیک ترین آدم های زندگی ات. این طور مواقع بغضی در گلویم جمع می شود که نگو و نپرس. نمی شود که جلوی هر کسی گریه کرد. پشت پلک هایم اشک جمع می شود و مجبور می شوم با پلک زدن و دستمالی! طبیعی اش کنم. بغض را باید نگه داری تا سر فرصت خووب بباری.
وقتی فکر می کنم که او این روزها و شبها در سرمای استخوان سوز بدون گاز و آب گرم چه می کند؛ گریه ام می گیرد. آخر مرد است دیگر! غرور دارد. سخت ترین شرایط را هم تحمل کند زیر بار اشتباه کردم، نمی رود که نمی رود. به قول رفیقمان کسر لاتی است که از مواضع اش پایین بیاید. 

خدایا کمک مان کن. 

کمک اش کن.

کمک مان کن که بتوانیم کمک اش کنیم. 

کمک اش کن که بتواند کمک مان کند. 

:(( 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۹ ، ۲۱:۴۴
امیر.ن