دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

روز به روز دنیا دارد بی نظم تر می شود  ... ذهن من نیز ... و نمیدانم تا کجا قرار است ادامه پیدا کند ! گاها برای این واکنش ها و بی نظم تر شدن ها از من انرژی نیز گرفته می شود و من می شوم کوهی از غم که شاید همه اش هم کاه باشد وقتی از این اشتغالات ذهنی با کسی سخن می کنم ... چ بزرگتر باشد و چ هم سن یا می فرمایند این حرف ها مربوط است به این دوران، "طبیعیه" یا این گونه که  " اقتضایه سنته ..." و در بهترین حالت می شنوم که : " زندگیه دیگه ! " :|پ.ن آن موقع ها از ((   :| )) خیلی بدم نمی آمد ... آن موقع ها تازه انتروپی یاد گرفته بودم  آن موقع ها با دیگران زیاد حرف می زدم  ... البته شاید ... پ.ن2 : در این درگه که گَه گَه کَه کُه کُه کَه شود ناگه / به امروزت نشو غره که از فردا نهی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۰۴
امیر.ن

!

پارک آبی آزادگان ع.ی شهردار منطقه 15 اون موقع تهران سوختن کامل از صب تا شب 4 5 نفری :( :) امیدوارم ب یاد بیاد ... امروز عماد امده بود مدرسه ... امروز آی کامران وند هم امده بودن مدرسه ... احساس جالبی داره که کسی رو که خیلی وقته نبوده ببینیش همیــــــــن ... فقط گفتم ک تو دلم نمونه  ... دیدار یار غائب دانی چ شوق دارد ! ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۵۸
امیر.ن
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست،تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست،قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از توگاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست،گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم،گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست،من همینقدر که با حال و هوایت گهگاه،برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست،فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز؟که همین شوق مرا، خوب ترینم!! کافیستمحمدعلی بهمنیبعضی کارها هرگز تکراری نمی شوند ... بعضی گه گاه ها هرگز تکراری نمی شوند ... برخی نوشته ها و شعرها هرگز تکراری نمی شوند اگر روزی هزار بار هم اتفاق بیافتند تکراری نمی شوند ... این شعر ها و آهنگ ها ... این از دور نگاه کردن ها ... این بی هوا   هوای او کردن ها ... این هر از گاهی بی هوا کنار او نشستن ها ... این ها هیچ وقت تکراری نمی شوند .. به همین کارها دل خوشیم دیگر ... به همین غم شیرین فاصله ها عادت کرده ایم ... اسمش ها هم می گذاریم قناعت ... اسمش را هم می گذاریم سکوت و گله نکردن ... همه هم می دانند یکسره فریاد است و شکایت ... !!! !!! !!! پ.ن : از دور هم نمی بینیمش ... کنارش نشستن که دیگر ... خیلی دور است خب ... ناکجا آباد... !!
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۴۱
امیر.ن
دل لبریز می شود دل سر ریز می شود از این ک باید از کسانی فاصله گرفت که دوست شان دارم از کسانی که فکر می کردم شاید مکمل باشند مرا از کسانی که فکر می کردی خط قرمز هارا مواظب اند دلم می خواهد گریه کنم ... نه از سر تنهایی که از سر بی خدایی که من هنوز آن امیر وابسته به دیگرانم ..
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۴۰
امیر.ن