دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

سر درد مکرررررر

دوشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۵:۲۵ ب.ظ
شور نوشتن نیست ... ! شوق نوشتن نیست ... ! لبریز است اما بیرون نمی ریزد ... ! نویسنده ایراد دارد یا خواننده ... ؟ وقت تنگ است یا دل رمق ندارد ... ؟ خسته است یا امید ندارد ... ؟ خوب است یا تظاهر به خوبی می کند ... ؟ می خندد و سرش درد می کند ؟! می گرید و در دلش می خندد ؟! آخر این زندگی است که او دارد ؟! آری ! نویسنده ایراد دارد ... دلش رمق ندارد ... امید نیز ... تظاهر به خوبی می کند ... می خندد و در درد می میرد ... می گرید و در دلش مس خندد ... ! می گفت دیوانه ام ... ! پیش گویی اش هم مثل همه چیزش خوب است ... ! خوب ترین ... ! :| :( :) دستم به نوشتن نمی رود ... فکر هنگام خواب  را ترجیح می دهم ... بر عکس همیشه ... !
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۱۲/۰۷
امیر.ن