دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

... !

شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۲، ۰۱:۰۰ ب.ظ
بعضی وقت ها آدم های نزدیک ، حرف هایی می زنند که در همان لحظه واقعا اذیت کننده است . آری همین مادر و پدر ، برادر و حتی دوستان نزدیک . دست می گذارند روی هرچه نباید و فشار می دهند . اسمش را گذاشته اند نقطه ضعف ... !!! بعضی فقط ها نمی دانند چه سخنی را باید کجا بگویند ، در جمع یا خلوت  اصلا باید این حرف را به زبان بیاورند یا نه ، با بی توجهی آدم را در جمع کوچک و خرد می کنند و من تنها به یک چیز فکر میکنم در آن لحظه ... ! ترک جمع ! رفتن به خلوت خود . بله نه به ابر می توان گله کرد و نه به دریا ... ! که چرا خشک است این دنیای تو هنگامی که در نظرت جنگلهای  دیگران می آیند . نمی توان گله کرد و  باید به ستارگان بیابان خود نازید  .  اون موقس که نمی تونی خودتو کنترل کنی ، توهین شده بهت ، چه می دونم چیزی گفته که نباید می گفته و هزار تا حالت دیگه ، من که تو این جور شرایط دپرس می شم و فقط جمله ی مکرر آدم ها که میگن تحمل کن از یادم می گذره ... ! من که نمی تونم تحمل کنم خدا ... ! باز نصفه شبا میام سراغت و سخن میکنم ... ! خوبیه این جا اینه که بالکن ! داره . به راحتی می شه بدون این که کسی چیزی بگه یه ساعت پیش تو باشم ... ! به قول آن دوست تو که همه حرفتو با خدات می زنی دیگه آدم هارا چه می خواهی ؟!
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۱/۱۷
امیر.ن