دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

من به خیالم از یادت نمی کاهم ... !

دوشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۴۹ ق.ظ
مانند همان آدم آهنی و شاپرک گذشته ها در حال رفتن به مدرسه بودم ... ! ایشان را دیدم می گفت حول هدفت برو جلو ! روزی ا.م.ع  امد و گفت من چرا باید دینی بخوانم ... ! و من به او گفتم باشد نخوان ... ! ئاقعا چرا او باید بخواند ... ! می گفت همیشه در هر چیزی خوب بودن را سود نیست .. ! هرچه کمک می کند به هدفت برسی را دنبال کن ... ! کلاس زیست داشتیم ای سلطانی می گفت در طبیعت کاری اضافی انجام نمی شود .. ! مانده ام حرف ای رحمان پور را یا آی یقینی ی را ... ! واحد یا مجموعه ... !؟ سر ادبیات داشتم فک می کردم  هدفم چیست ... گریه ام گرفت ... ! بقیه اش ..... هرکه من دست می گذارم خاکستری می شود و شاید این باطن آدم هاست ... ! هرکه من انتخاب می کنم خاکستری می شود پس از مدتی ... ! نمی دانم بوده اند یا می شوند ... ! مثال هایش را هم که ریخته ... ! به دنبال علت بودم رسیدم به این که شاید باید خاکستری را سفید کرد ... ! یادم از به تو چه های گران در سبحان شهرکی افتاد ... ! ایشان می گویند به تو چه ...! خاکستری بودنشان ... ! ت زندگی ات را بکن ... ! آخر بحث مان آنروز رسیدیم به امر به معروف و نهی ز منکر با رفتار مناسب خودت ... ! خیلی سخت تر است .. ! سفید شوی که دیگران را ز خاکستری سفید کنی .. ! می شود همان که هر روز ز تو می خواهم مرا به خدمت خلقت دراور ... ! مقصدم را می خواهم ... ! پ.ن :  ما برای چه اینجاییم ؟! کارمان چیست !؟ بخدا زندگی گذر کردن نیست .. ! صبح شدن و شب شدن نیست ... ! لحظه هایش را ... ! تک تک دقایقش را ...!  مشکل چیز دیکریست نه این ها که دور خود ریخته ایم .. !
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۲/۰۲
امیر.ن