دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

خداحافظاااااا

چهارشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۶:۱۴ ب.ظ
بنده گفتم گریه می خواهم اما نه بوسیله شیطان پرستان ... ! سر صبح ... ! با تمام امید ... ! با دیدن نصف این فیلم ... ! سر درد گرفتم ... ! گفتم فیزیک می نویسم .... ! اما نشد ... ! رفتم بیرون ... ! وضو گرفتم .... ! قران خواندم ... ! ص 197 ...! گریه ام گرفت ... ! زنگ خورد ... ! قرار نبود این گونه شود ولی شد ... ! 30 دقیقه در کنار آی نغمه کاملا بی خود گریه می کردم ... ! بار ها و بار ها خواندم ان صفحه را ... !و در مقابل چشمانم حرکات و حرف های بی اساس این ها می امد ... !اصلا فک نمی کردم اشکمو این جوری در بیاری خدا مثل همیشه .... ! مثل همیشه ... ! دوستانم از کنارم رد می شوند ... ! من در خودم بودم ... ! همین دوست ... ! امد نزدیک و به لحن خاصی گفت ... ! نزدیکش نشوید ... ! پارس می کند ... ! پشت سر او دیگری گفت ... ! دکتر چرا نمی برید او را ... ! و من به این فکر می کردم که زخم هایم چه می گویند ... ! آن ها هم با طعنه می گویند ... !خدایا ... ! سردرگمی میان زمین و آسمان ... ! بی هویتی نسبت به او میان آب و خشکی ... ! نفهمیدن این رابطه ها ... ! همه و همه باعث ندیدن او می شوند ... ! حسم می گوید او هم تاب تحمل مرا ندارد ... ! برای بار دوم استفاده می کنم از این جمله ... ! گل بگیر خدا ... ! می دانم بعد ها پشیمان می شوم ... ! اما رابطه اش را بادیگران خراب می کنم گر بیشتر از این برم جلو ... ! کلی به فکرت بودم و این آهنگ مرور می شد ... ! پروسه ی سختیه گل گیری ... ! انگاری من زیادی امدیگه واسه تو عادی امدیگه منو دوست نداریبگو واسه تو من چی امچرا فرق ندارهبود و نبود من براتحرفی نمونده تو چشاتدوستم نداری می دونم گاوی دیگه ... ! گاو حداقل کود می ده ... ! تو هیچ خاصیتی نداری ... ! یه وخ نفرستی هوا از پشت اون میز ... !با امریکا و ژاپن نجنگی یه وخ  ... !  اپولوت نره هوا بخوره به کهکشانای دیگه ... ! فک کردی با        نون خوردی ؟! مگه من مامانتم ... ! جم کن برو ... ! برو که به درد هیچ کاری نمی خوری ... ! و این داستانیست تکراری که من و بابام داریم ... ! آلان می فهمم حرف آی سلطانی رو ... ! گرمای تب انگار درونیه ... ! با گرمای ورزش فرق داره ... ! خدا یا من به پدر فقط گفتم نه ... ! تو همون لحظه فقط ... ! بعد رفتم کاراشو کردم ... ! کمی کمتر زجر بده خداااااااااا ... ! دیگه تکرار نمیشه ... !
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۲/۱۱
امیر.ن