دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

یک قدم ؟!

دوشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۵:۴۷ ب.ظ
دلم گرفته خدا ... ! دلیل ش را خودم هم نادانم ... ! نمی خواهم مثل دفعه ی قبل! خالی شوم ولی یک خواهش ... ! بگذار دست دیگران را بگیرم .... ! یا بگیریم ... ! اول از همه مادر و پدر ... ! آری تنها می خواهم دست دیگران را بگیرم ... ! حداقل کمکی که می تونم و بکنم ... ! آز یه دید واقعا بزرگه خواستم ... ! و از یه دید دیگه اصلا خواسته ای نیست ...  ! آری برای تو ... ! برای قدرت تو هیچ است ... ! دیگران  را کمی به من ببخش ... ! من خوشحالم ... ! بابت هر آن چه به من ندادی ... !من موتوشکرم ... !بابت هر آنچه به من دادی ... ! زده به سرم ... ! از پهنا ... ! دلم تنهایی مطق می خواهد ... ! راه رفتی طولانی و مرور گذشته یک ساله ام ... ! راه رفتی طولانی تر و چیدن کمی آینده ترم ... ! احساس می کنم کم گذاشته ام بعضی جاها ... !احساس می کنم کم تر گذاشته ام برا ی بعضی ها ... !امروز واقعا حالم گرفته شد وقتی دوباره رفتم و یه سری از این پست های ناامید کننده و کاغذای نا امید کننده تر رو خوندم ... !مرگ را ملاقات کردم گویاااا ... ! یه هفته دیگه تموم میشه خدا ... ! نکن این کارو با من ... ! من بدون این جماعت چی کا کنم ... !؟ با جمع بودن ولی نبودنم چی ؟! بعدا بیشتر ... م ی ن و ی س م خدایا باز هم کمک ... ! آی جواهری !!!! امدن تو چشای من نیگا می کنن می گن : ناااااادرییی ان ؟! (من و می گی ؟! با مویه ؟! ) خنده ای نمی دونم چ مدلی زدم ... !ادامه دادن ایشون با حرفاشون .......... ! :(( :)) واقعا نمی دونستم بعد اون حرفش بخندم و خوشحال باشم یا باز بترسم از ... ! پ.ن : تا کی به هم نیگا کنیم ؟!  هر کدوممون باید قدمی برداریم ... ! نباید ؟!
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۲/۱۶
امیر.ن

نظرات (۱)

باید ..... :)