دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

تمام " یکی نبود های " قصه ی من

چهارشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۳:۲۰ ب.ظ
حریص شده ام نسبت به این دو سه روز آخر ... ! پشت پنجره ها ... پشت پرده های سبز ... نمی دانم چرا آنجا دنبالت می کنم ؟ خلوت تر است ... !آن جا راحت تر است عادت کردن به این که یک سال دیگر هم تمام می شود آن جا راحت تر است فکر کردن به یک سال در خود بودن آنجا راحت تر است مرور اتفاقات آنجا راحت تر است  فکر کردن به این که نبود ، فعلا برای یک سال آنجا راحت تر است گریه کردن  مبارک باد ! یک سال تجربه ... ! یک سال قدم برداشتن ... ! یک سال بزرگتر ... !تسلیت ... ! یک سال از بهترین ها ... ! یک سال با بهتربن ها گذشت ...  ! و تو باید به اندازه ی یک سال توشه داشته باشی ... ! سفرت روزی به پایان می رسد ... ! و باید این بار واقعا مسافرت کنی ... !هر سال نه ... ! هر لحظه نزدیک تر می شود این باید زندگی  ..  خدایا ... حرف های جالبی می شنوم از این 2 ماه پیش رو ... !حرف های آی زرین در مورد ماه رجب جالب بود ... ! کنترل  نفس و جلو گیری از خواسته های مادی ... ! اول رجب ... ! شروعی برای ماه تو ... ! دلم لک زده برای شب قدر ... ! 18روز تشنه شوی ، و بعد ... ! وای خدا ... ! یاد گند زدایی شیمی افتادم ... ! کاملا بی دلیل ولی با دلیل ... !پ.ن : تو هم قصه بگو که دریا بخوابه ... ! گریه کن که نفهمی سرابه ... ! گریه کن که نفهمی کجایی و نفهمی کجاهه ...! قسمم نخوور .... ! هیچ وخ
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۲/۱۸
امیر.ن