دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

ساحل ِقبل از اقیانوس

چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۵۸ ب.ظ
ساعت 8 بود فک کنم . رسیدم خونه . بعد اون همه با محمدعلی و کمی هم  هادی به اندازه یک ساعت پیاده راه رفتم ...له له بودما ... ! اولین جمله ای که مادر بهم گفت این بود : چرا چشمات این جووریه ... ! دلم نیومد بگم تو خیابونا گریه می کردم ... ! گفتم این یه ساعت آخر  باد و بارون بود ... ! گرد و خاک رفت تو چشم ... ! وای خدا ... ! باارون ... ! باد تند ... ! کوچه های خلوت بعد از ساعت 4 ... ! و من ...  !شاید بشه گفت زیادروی کردم ...  ! اما امروز از صبح ش واقعا موتوفاوت گذشت ... ! اگه قرار نبود با دیگران حرف بزنیم خدا این بیلبیلکو نمی ذاش تو دهنمون ... ! حرف زدن بهترین راه آروم شدنه ... ! سبک می شه آدم ... ! آره ... ! باید اقرار کنم که باید سر چیزایی  با ادم ها سخن گفت و راه بهتر نداریم برایشان ... !با کمال تاسف می گویم ... ! باید با کسانی هر از گاهی حرف زد ...  ! کاملا رو در رو ...  !و آن گران از آن ادم هاست ... ! :( :)  نگاهش هم ارامش دهد بعضا ...  !پ.ن : امدم تو خونه لباسامو عوض کردم صورتم و شستم ، پدر تشریف آوردن ... ! خیلی خوب بود ... ! آب ز آب نخورد تکون ... ! ولی جواب سلام م رو نداد ... ! :))
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۳/۰۱
امیر.ن