دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ

شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۱۸ ب.ظ
فضولی مامان و بابا ... ! ایمان ... ! :) محمد علی و ماه های زندگی اش  ... !  آرش ... ! و دنیاش ... ! دنیای ندیده اش ... ! ع.ح.ج ...  ! :( :) ح.ی ... ! اعتکاف ... ! آی غفوری و این چند روز  ...  !تابستون و برنامم ... برنامتون  ! انتخاب رشته ...  !شیمی و نظر م.ن.ج ...  !جهادی یا مشهد ... !؟آی گران ... ! آی جلیلی ...  !آقا و س.ف ... ! آ.ز و من ... ! :((((نمی تونم آریا رو بزنم کنار از جلوی چشمام . مقایسه با آقا نمی کنم ... اما حس غیر قابل انکاری دارم نسبت به او ... او را خاطرات دنبال می کنند و من به دنبال هر دو ی آن ها . وقتی می بینم او را تا ساعاتی بعد فکرم را رها نمی کند . گاهی اوقات افکار تکرااری و گاهی هم کاملا نو ... مانده ام خدا ... تا کجا بروم جلو ، دلم کمک می خواهد ، از خودت مستقیما ؛ نشد از وسیله ات ... خودت از احوالم نسبت به او باخبری دیگر ... توضیح بیشتر حالم را خراب می کند ، آری آنچه که ندارم را خراب می کند ... و من خراب این خراب کردنِ تهی ها هستم .او نباید این چنین باشد ... قسم به همین که کمکم می کند این بهترین مسیر برای تو نیست ... دلم می خواهد دستش را بگیرم ... خیلی آروم بگویم آریا هدفت چیست ؟ می دانم که باز هم توجه نمی کند ... مثل همیشه ... می دانم که برایش حرفم اهمیت ندارد اما آن موقع حداقل دلم راحتم است ... خدایا قرار نبود به یک سو سنگینی کند ...  قرار نبود رها کند ... قرار نبود پنبه کند ... قرار نبود پهن کند هر چه به زحمت برایش جمع شده بود ... ب قول شما اصلا به من  چه...  باز من هستم و دفن کردن این حس ... آره باز آخر پاراگراف شد و من باید حس غیر قابل انکار اول پاراگراف را در پایان پاراگراف انکار کنم که بتوانم بخوابم ... که بتوانم خوابی غیر او را تجربه کنم ... و این بازی من است ... آخر چرا خداااااااااااااا ؟ خدایا ... !  دلم آی فاطمی می خواد ... ! زیارت عاشورای آی فاطمی ...! یک دم بنگر حال زار  مرا حال زار مرا ای تمام امیدم تو صبح سپیدم ز نرگس چشمت ببین چه کشیدم تو ای عشق و تمام وجودم تو بود و نبودم فــــــــــدای رخ تو همه عالمبنگر بر دل منبر دل غمدیده که لیلی ندیده به این عالملَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ هرگز به نیکى [راستین‏] دست نیابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید، و هر چه انفاق کنید خدا به آن داناست.آل عمران آیه 92
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۳/۰۴
امیر.ن