پرواز
يكشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۴۰ ب.ظ
دیشب بعد از آن همه آب بازی و توت خوری و والیبال وقتی رسیدم به این لانه ی پر مهر ، ان قدر خسته بودم که تاب نیاوردم . خواب را بهانه کردم تا بروم سوی محل دعوای در بالین . بیشتر دعوا ها حداقل دو جناح را داردند ، حداقل دو طرف مستقل در آن ها وجود دارد اما دعوایی که یک طرفه تلقی می شود از سوی من دعوایی است بین من و من شاید هم بشود گفت بین من و یک سری اعمال ، رفتار ، حروف و یا حتی ادم ها . بعدش هم دفن کنمشان . باشد که صبح کسی نفهمد از چهره ام . باشد که روزی جدید را شرم کنم اما ... اما وای بر روزی که تکراری شود این دفن کردن ها . وای بران روزی که تکراری شود برایت تحمل در برابر احساس ها .وای بر آن روزی که تکراری شود صبر و انتظار برای رسیدن او . اویی که امیر هم نمی داند کیست . اویی که امیر هم نمی داند کجاست ؟ بین ادم های دور و برم که نبود . لای کتاب ها نیز . لای حرف های آدم ها هم که نبود انگار تمام آدمها دفن کرده اند آن را . شاید اصلا این او وجود ندارد . بله دعوای هر شب من سر همین شاید هاست ...سر این که کی به پایان می رسد این انتظار . کی من طوری می شود که من دیگر نگویم فردا شاید بیاید ... ! نگویم امشب را را موتوحمل شو ...! کی می شود که من نگویم این حس ، حس این دوران است . همه داشته اند ؛ امیر باید صبر کنی و این نیز بگذرد ... ! کی می شود خدا ... ! من پیش امامم ... ! اگر "او " را پیدا نکردم ولی خدایم را دارم ... ! اگر لای کتاب ها و حرفای دیگران نبود لای کتاب خدایم و حرف هایش چیز هی تسکین بخشی وجود دارد که شاید بعدا ها بگویم هزاران بار شیرین تر از " او " ی من است ... ! خدایا امیدم تویی ... ! با سنگهای فرش حرم حرف می زنم اینجا چقدر سنگ صبور سفید هست ! من از کبوتران حرم هم شنیده ام فرصت برای بال اگر می پرید هست !پ.ن : ببین داداش من ...! کارد دسته ی خود را نمی برد . مطمئن باش پ.ن 1 : نیستید ببینید قبل از آذان صبح و بعدش چه غوغایی در این تکه از زمین برقرار است ... ! کاش بودید ... !
۹۲/۰۳/۱۲