دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

گرگین

شنبه, ۱ تیر ۱۳۹۲، ۰۸:۱۰ ب.ظ
بسم الله حرف زیاد داشتم ، ان قدر زیاد که هر از گاهی به یاد حرف ایمان می افتادم اما حالا انگار تماما حرف هایم نیست شده اند ... جایشان را هم حرف های پخته شده ی شما پر کرده اند .همان حرف هایی که به نظرم می رسد پشت بند حرف های دیگریست ... اما با سبک و روش شما .می دانم که خواننده این ها خودم هستم و خودم پس بگذار بخوابم .نماز صبح را به نوشتن برای خودم ترجیح می دهم . باشد برای بعد ها تمام حرف هایم ... ! کمی فکر کنم ... ! کمی به درگاهش پناه ببرم ... !  قسم به خودش  جر او پیش کس دیگری راحت نیستم ... ! خودش دید در همین چند ساعت چند مدل احوال داشتم ... ! بگذار بماند برای بعد ها ... ! حال دیگر اسمش گرگین نمی شود می شود من سردرگم  ... !  می شود امیر بی کس ... ! می شود خدایم تنها همین را دارم از انچه می خواستم بگویم و نشد : عمره : چند وقت است به آینه نگاه نکردی ؟مختار : چطور ؟ عمره : موهای سر وصورتت دارد همرنگ دندانهایت می شود .مختار : به نظرت نشان چیست ؟ عمره : نشانه آن است که بر اسب سرکش قدرت لگام زده ای ، تو سوار بر قدرتی نه قدرت سوار تو .مردان بزرگ زیر بارهای گران کمر خم نمی کنند ، مویی سپید می کنند ، تو غم عدالت داری مختار پس به خودت ظلم نکن کمی هم به فکر خودت باش .مختار : بر عدل حکومت کردن مثل گردن نهادن بر لبه تیز شمشیر است لحظه ای غفلت کنی شاهرگت پاره می شود هر چه در کار حکومت جلو می روم مظلومیت علی برایم ملموس تر می شود . درک غم و رنج علی جانکاه است عمره ، کمترین اثرش سپید کردن موی است ...تا به حال شده دوست داشتنت را قورت بدهی… ?!لبخند بزنی…بی تفاوت باشی…؟شده دلتنگی بپیچد به دلت،راه نفست راببندد،خفه ات کند…هی دستت برود سمت گوشی…برش داری…نگاهش کنی…پرتش کنی…..شده یک آهنگ برایت شود روحِ یک لحظه…بشود خاطره…و هر چه تکرار شود دیوانه ترت کند…؟شده بروی همان خیابانی که با او رفته ای…چند متر جا را هی بالا و پایین کنی…اشک بریزی و…لذت ببری…همانقدر که آن روز لذت بردی…؟شده قسم بخوری دیگر کاری به کارش نداری…اما یکهو در یک لحظه گوشی موبایل را برداری،پیغامی تایپ کنی…انگشتت برود سمت کلمه send…منطقت بمیرد، قلبت تند تند بزند و…send کنی…؟شده تمام روز را در انتظار یک جواب،بیقرار باشی…نرسد این جواب…آخر گوشی را برداری واینطور بنویسی:"اشکالی نداره، اگه نمیخوای جواب بدی،نده…فقط میخواستم بدونم خوبی؟همین…مواظب خودت باش "شده باز جوابی نیاید…؟باز بشکنی…هزار بار دیگر هم بشکنی اما باز با دست و دلِ شکسته،دوستش داشته باشی…؟شده این همه عاشق باشی…?!؟
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۰۱
امیر.ن

نظرات (۱)

Koodoom harfam ?!