دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

جنگ بی اساس

يكشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۲، ۰۴:۱۷ ب.ظ
همین خبر که شما دارید میرید خودش کلی احساس بد  به آدم می دهد حال چه حتمی باشد و چه بر مبنای شاید . همین که بهم خبر بدین که دیگر گرانی نیست تا بیایی و کمی ببینی اش . همین که بهم خبر بدهید دیگر گرانی نیست که بعد از مدرسه با کوله بار روزانه گرد بیایی و کمی بشنوی صدایش را . همین که خبر بدهید دیگر گرانی نیست که برایش حرف بزنی و گاه گاه به هر دلیل پیشش اشک بریزی . همین که دیگر گرانی نیست که هوایت را داشته باشد حتی از دور . همین که دیگر گرانی نیست که نصیحتت کند حتی دیر دیر . همه ی این ها کافی بود به خدا ...  ! همه ی این ها کافی بود که من بروم و حداقل روزانی چند در این بپیچم که حال من چه کنم . که را پیدا کنم که این چنین باشد و با من باشد ... همه کافی بود تا اینکه :شما : آدمی که فقط از قاب پنجره دوست داره و شهامت جنگیدن برای کسایی که دوست داره رو نداره .. همون بهتر که رو دیوار گریه کنه ... من : به چشمه شهامت نداشتن بش نیگا می کنین ؟؟_ نه ... فقط خواستم یه جملهی باکلاس بگم _ امید وارم با همین قصد بوده باشه _ راستی یه سوال ! اگه شهامت داشن نیست چیه پ ؟!_ جنگیدن سر نرفتن سمت آدم هایی که دوستشون داریم _ بعد اسم همسن چیه ؟!_ شما می گین شهامت جنگیدن برا رسیدن ! من می گم شهامت جنگیدن برا نرسیدن _ انسان یه ویژگی خوب/بد داره !!! که که تا داره کسی و یا چیزی رو دقیقا نمی دونه ازش چی می خواد ... ولی وقتی  نیست می فهمه چیو از دست داده ... آین حرفا شامل من نمیشه ... شامل هر کسی می شه که تو از دست خواهی داد به خاطر محافظه کاری ؟ بخاطر جنگیدن برا نرسیدن ! همچنان معتقدم تو نمی دونی چی می خوای از آدما ._ رسیدنی که هیچ وخ نمی رسه ؟_تو وقتی نمی دونی چی می خوای بکجا قرار برسی ؟ یه آدم که برنامه داره برا زندگی شو فکر ، میاد بشینه نمیاد بشینه که شاید یه حرف برا اون داشته باشه ... دوست داشتن یه بستره ... قراره کجا بری باهش و گرنه به درد لای جرز می خوره ... نه که بد باشه ... کمه ... کم نیگا کردنه ... یاد آرش افتادم ... هر آدمی وقتی یه هویی حقیقت می ریزی روش به هم میریزه ... تلخی زیاد حقیقت حال بهم زنه ... ولی لازم ... یه بخشی از فکرام دقیقا مقابل این حرفاس .. و بخشی  هم درجهت اینها ... کاش بودید و می دیدید در این یک هفته این پدر چه ها که  نگفته در مورد همین دوست ...مانده ام چه کنم ... چه کسی را بگیرم ... من کدام را پی بگیرم ؟! ... حرف های پدر و یا بستر دوستی شما ...تازه عادت کرده بودم به آدمای کنارم نیگا نیکنم ... حکما که نمی تونم فکر نکنم ... ولی کمتر شده بود ... کلا زدین زیرش ... وقتی فرماندهی جنگ را بر هوا می دارد ، دیگر بین افراد سپاه چه خبر است ؟؟! ادامه ...  !
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۰۲
امیر.ن