دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

ت.نون.ه.الف.ی.ی !! :)) :(( (حداقل فعلا )

پنجشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۱، ۱۲:۳۷ ب.ظ
از اولش هم انتظار نمی رفت بتونم تو خونه بشینم این 4 روز رو ... ! به همین واسطه امرو رفتم کوووه ... !خیلی راضیم از این که سالم هستم تا بتونم برم کوه ولی یه چیزی خیلی اذیتم می کنه ... ! نمی خوام منت بزارم  آآآآآآآآ !!! نه !!!  ولی آدم تو یه ماه 60 هزار تومان شارژ بخره ... ! حال این و اونو بپرسه ...  ! غر غر کردن های بچه خر پول ها رو بشنوه ... ! ! فلانی رو دل داری بده ... از دئستی های بی خود درش بیاره ...! بعدش یه دونشون این قدر مرام نزاره که با من بیاد کوه ... ؟این قدر وقت ها پره که 6 ساعت با من نیان کوه ... ؟! هی من  صبح پاشم تنها تنها برم کوه ... !؟ اینه رسمه دوست بودن با ادم ها ؟! تنها موردی ک برام جالب بود یه قضیه بود ----> قضیه ی 2 به 4 !  یعنی یک نفر با 2 نفر دیگه ... من که خودم به شخصه نمی تونم تحمل کنم ، بعدا کامل در موردش می نویسم ... فعلا خوابم می آد ... !  هفته ی پیش بود فک کنم ... یادم نیست کی بود ... ساعت 6 رفتم دم پمپ بنزین ولنجک  ... تا خود بام پیاده رفتم بالا ... ! به 5 6 نفرم زنگ زدم هیچ کی نیومد ... ! ساعت 10 جسدم امد خونه ... البته با ماما بابا !نکته این جاست که من به همین هم راضیم ، بقول ماما بزرگ خدا سلامتی بده بقیش یه جوری جور می شه ... باز هم تشکر از خدا ... همین آلان محمد علی زنگ زد : من شنبه از ساعت 6 صبح تا 12 شب بی کارم ، کار دارم بات ( از همون سوال های همیشگی ) ، برا شنبه برنامه بریز .... خدایا شکرت ... داشتم فک می کردم پاراگراف اول  رو چه جور بنویسم زنگ زد این برادر ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۶/۰۹
امیر.ن