دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

بحر در کوزه

چهارشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۰۳ ب.ظ
دیدی بعضی وقتا یک دوستی ، آشنایی ، خواهری و یا حتی برادری گیر می ده که فلان چیزو بهش بدی ؟! هی اصرار روی اصرار ، هی پافشاری ... بعد کم کم برا رسیدن بهش به چیزایی رو زیر پا می ذاره که نباید ، یه حرفایی رو می زنه که نباید بزنه و کارهایی رو می کنه که نباید بکنه ..اون موقع س که تو یه نگاهی بهش می کنی ، اونی که می خواد رو می ذاری تو دستش ... تو دلت می گی تویی که واسه یه چیز این قدر کوچیک آسمون رو به زمین یارو می کنی و هر چیزی رو می ذاری زیر پات ؛ بیا ، بیا بگیر این رو شاید مشکلی از مشکلاتت کم شد ... این قضیه شده حکایت دیشب من ... حسم اینه که وقتی دید این قدر دارم با خودم می جنگم و ناراحتم گفت بیا ... بیا بگیر آقا ... اینایی که تو می خوای خیلی چیز کوچیکیه واسه من ... اگه قدر تو اینیه که داری واسش گریه می کنی ... بگیر ... بگیر که به قدر ت رسیده باشی ... بعد آی غنوی از " انسان ، طالب کمال مطلق " حرف زدند و آن موقع بود که من کامل کامل فهمیدم چه شده ... کامل کامل فهمیدم که من کجای سیر انسان کامل هستم ... همان ابتدایش ... همان جایی که شروع هم خطابش نمی کنند بعضأ ...
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۹
امیر.ن