دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

تهرانِ بدونِ 4 5 نفر

سه شنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۴۴ ب.ظ
مثل همه ی بیرون رفتن ها ، با آدم های دوووور  و با کمی تقریب بـــــر پا به پای هم راه می رفتیم ...مثل همه ی بیرون رفتن ها ...خندیدن هایمان ، از همان هایی که می گویند مال این سن است شیطنت ها ... مسخره بازی ها ... بستنی ها ... مثل همه ی بیرون رفتن ها ... کم کم جدی شدیم ... امده بودیم برای همین جدی شدن ها ...مثل همه ی بیرون رفتن ها ... من : فلانی ، به همون خدایی که گهگاه کنج اتاقت باش می گی ، حرفاتو ، همه چیز تو سادگیــــــهنوز حرفم قطع نشده بود که ..._ من کی گفتم همه چیو می خوام ؟!حرفی نداشتم بزنم ... یاد محمد علی افتادم ... که می گفت : من هم با اصحاب شمالم هم با اصحاب یمین حال کجاست که خودش را بنگرد ... با شمالی هاست الان ؟! یا با یمینی ها ؟! مثل همه ی بیرون رفتن ها ...حرف هایم را باز هم خوردم ... مثل همه ی بیرون رفتن ها ...او رفت و من ماندم ...مثل همه ی بیرون رفتن ها ...در مسیر خانه دپرس تر از قبل ها  ...مثل همه ی بیرون رفتن ها ... در مسیر خانه ، فکر ها ... ... ... ... ... ... مـــآهی صیــــد شـ ـ ده رآ هـ ـر چه قـدر میخــوآهی در آب رهــآ کـ ـن! دیگــــر چـ ـ ه فـآیده وقــــتی مــرده اسـت ...!!!  وقتی در خآکمآن هم نیستی ... دیگــــر چـ ـ ه فـآیده؟
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۲۲
امیر.ن