دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

کی و کجا وعده دیدار ما

جمعه, ۱ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۴۱ ب.ظ
ی شاعر واقعی میگه : نالیدن بی حساب سعدی  گویند که خلاف رای داناستاز غرقه ی ما خبر ندارد  آسوده که بر کنار دریاست نو مور ...ای دوو سه تا کوچه ز ما دور تر ... نغمه ی تو از همه پر شور تر ... به خوبا سر می زنی آقا ...  بیا تو اینام خوب هست آقاجون ... همه مون که بد نیستیم ... به من نیگا نکن آقا  :(( وای خدا ... این اشک ریختن های این مرد رو موقع خوندن ااینا رو نداشتم با چی گریه می کردم ... !؟ با چی دپرس بودنمو جمع جور می کردم ؟! کاش که این فاصله را کم کنی محنت این قافله را کم کنیکاش که همسایه ما می شدی مایه آسایه ما می شدیهر که به دیدار تو نائل شود یک شبه حلال مسائل شوددوش مرا حال خوشی دست داد سینه مارا عطشی دست دادنام تو بردم لبم آتش گرفت شعله به دامان سیاوش گرفتنام تو آرامه جان من است نامه تو خط امان من استکاش کنارم بودید ... کاش می فهمیدم تون ... می فهیدین منو
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۰۱
امیر.ن