دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

منو نمیشه حدس زد با این غرور لعنتی

شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۶:۲۵ ب.ظ
چرا بحث می کنی ؟! وقتی بهترین آدم کنارت ... ک فکر می کردی دیگه تو این آدما بهتر از او پیدا نمی کنی ...خودش را نشان می دهد و هر چه بافته را اقدام می کند دیگر چرا بحث می کنی عزیز من ؟!اگر چنین گفته من هم تایید ش می کنم ... با یک تقریب مساوی %5 ، من هم تایید می کنم که به هیچ کس نمی شود اعتماد کرد ...حیف این همه من ها که فکر می کردند با آدم کاملِ سروکار دارند آره برادر من ... آره عزیز من ... همان حرف شهریار را به جان می خرم ... راهی به خدا دارد خلوتگهِ تنهایی ... راهی به خدا دارد خلوتگهِ تنهایی ...این غرور لعنتی ... کاشکی فقط همین بود .. کاشکی فقط مشکلم این بود که سرمو بالا می گرفتم و راه می رفتم ... حس بدی دارم وقتی آدمها  ... نزدیکانی چون شما ... چون تو !! ... تنها می گویید مواظب باش که غرق نشوی ... مواظب باش زمین نخوری ... و مواظب باش سقوط نکنی ... نمی دانم شاید هم رسم ش این است که فقط در همین حد دستم را بگیرید ... فقط تلنگر ... بقیش با خودمه ؟! قانون بازی اینه ؟! حکمت این قنونا می دونم چیه ... دستم و باید فقط پیش خودت دراز کنم خدا جووون :) ;) مثل همیشه ...دیگر مطمئن شدم که وقتی رو بازی کنی ... وقتی رمز و رموز در کارت نباشد ... وقتی اعتماد کنی ... همه چیز خراب می شود ... از ایــــــــن به بعدش .... من باشم و رمز هایـــــــم ... زخم هایم دیگر تاب ندارد ... کافیست تا اینجا ... بگذار من باشم ووووو رمز هایــــــــــــــــــــــــم
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۰۹
امیر.ن

نظرات (۱)

رمزورموزت همین دوخط بود‏‏‏؟ایناکه بچه بازیه آقا