دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

ساقی بده بشارت

شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۵۶ ب.ظ
خب خدای گلم ... نفر بعدی که تشریف می برن برون مرز ها کین !؟بگو خداجوون طاقت شو دارم ... :) بگو ... اینایی که می بینی اشک نیس ... اینا صـــــــبره ... اینا طاقته خدا جوون ...منم دپرس نیستم که آدم هام دارن میرن ... فقط ساکتم ... ساکت .... و شاکر ... صفجه 92 کتاب ...دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا رادردا که راز پنهان خواهد شد آشکاراکشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیزباشد که بازبینیم دیدار آشنا راده روزه مهر گردون افسانه است و افسوننیکی به جای یاران فرصت شمار یاراای صاحب کرامت شکرانه سلامتروزی تفقدی کن درویش بی‌نوا راآسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف استبا دوستان مروت با دشمنان مداراهنگام تنگدستی در عیش کوش و مستیکاین کیمیای هستی قارون کند گدا راسرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزددلبر که در کف او موم است سنگ خاراآیینه سکندر جام می است بنگرتا بر تو عرضه دارد احوال ملک داراخوبان پارسی گو بخشندگان عمرندساقی بده بشارت رندان پارسا راحافظ به خود نپوشید این خرقه می آلودای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۲۳
امیر.ن