دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

کفران

شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۲، ۰۲:۳۱ ب.ظ
نمی دونم چه اتفاقی در من می افتد ؟!شاید دارم جای خالی برخی نبودن هارا پرکنم ... آری نبودن تو ... نبودن او ... :( شاید هم می ترسم که داستان او  دوباره تکرار شود ... آری می ترسم که او را رها کنم ... بعد غبطه بخورم که چرا ؟! که چرا نرفتم به سمت و سویش ... که چرا نگفتم برادر من مواظب باش ... که چرا نگفتم این جایی که تو هستی جایگاه ت نیست ... که چرا دلش را بدست نیاوردم ... من که تمام و کمال می دانم آخرش چیست ... آری می ترسم که بعد ها غبطه بخورم ... شاید این ها همه نفس و خواسته ی دل من است ... شاید اصلا من کجا و او کجا ... شاید من باید مقابل این نفس بایستم مثل همیشه ... شاید هم من همان امیر معلولی ام که شما می گویید ... آری اوج معلولیت در بیان احساسات ... اوج معلولیت برای دانستن آنچه از او انتظار دارم ... این شاید ها دیوانه ام می کند ...  راستی شاید این دیوانگی ها همان حرفت باشد خدا ... و من یعمل مثقال ذره شرا یره .. آری شاید این ها تاوان کارهایم باشند .. تاوان بازی کردن با احساساتش .. شاید هم ... وای خدا ... شاید هم دارم کفران می کنم ... امروز جز همان احساس  شکست همیشگی ... احساس این که پیش تو هم خودم را کوچک کردم به من دست داد ...  آری این همه آدم خوب دور من است و باز من دنبال چیز دیگری ام ... این ها مهم نیست ... مهم این است که صبر نکردم که تو جوابم را بدهی .. به بنده ات رو زدم امرووز .. در اوج حقارت ... در اوج بی ایمانی به تو ...در اوج کفران نعمت هایت ... امروز از این زندگی شاکی بودم ... شده ام عین این "دو سه ساله" ام ... او را ببینم گریه می کنم که می خواهمش ... ولی اگر نباشد صدایم در نمی اید .. تا زنگ 4 مشغول خودمم .. زنگ ناهار .. مشاوره ... کارگروهی .. می بینمش دیگر !!! ... کودک می شوم  ... کودکی که می ترسد دوباره اسباب بازی اش برود ... وقتی ساعت 4 شد ... :(( _ کی گفته که تو خوبی و آدم های دور و بر او بد ؟! من : نمی گم خوبم ، می گم این آدم ها هم سطخ ا.خ نیستند .. می گم حیف است که کلا روزش را با اینان شب کند ... _ تو کی باشی که همچین حرفی بزنی ... ؟؟ شاید آ.خ چیزی در آن ها دیده .. شاید بهتر می فهمند او را ... من : اگر بهتر می فهمند پس چرا نمی بینیم رشدش را ؟! چرا نمی بینیم تاثیرش را ؟!؟ _ منظورت از رشد و تاثیر چیست ؟!؟! من : از 10 نفر تو دوره بپرس آ.خ را توصیف کنید ... اصلا آ.خ با نقش ترین فرد در همین جامعه کوچک ... چرا با همه نمی پرد ؟! _ چرت و پرت نگو .. تو مثلا با همه می پری ؟! ... نه دیگه تو هم با کسی می پری که باهاش حال می کنی ... من : اخ بحث فقط حال کردن نیست ... بحث اینه که آین دوستمون اگه نتونه رو رفیقاش تو مدرسه حساب کنه ... رو کسی که نباید حساب می کنه ... _ تو بین شون هستی !؟ تو می دونی آ.خ چی به رفیقاش می گه ؟! تو از کجا می دونی که رفیقاش ، فقط رفیق خنده هاشن .. ؟! من : اولا این که هم پارسال هم امسال من چیزی بین این شخص و رفیقاش ندیدم .. جز این که آدمانی اند با ظاهر و رفتار متفاوت با بقیه ... فرقه ای ... _ : منظورت لباسه ؟! دوست دارن اینجوری بپوشن ... رفتار !؟ چی کار کردن ؟! چه حرفی زدن ؟! حرف هاشون ؟! کی مسخره بازی در اوردن ؟! امیر خان .. برو ... برو هر وقت از چیزی مطمئن شدی بعد بیا حرفشو بزن ... من : احساسم را چه کنم ؟! بخدا در مورد ط.ر هم اینگونه شد ... برو ط.ر سال اول راهنمایی رو نیگا کن .. تو دی وی دی ها هست ... حالا نیگاش کن ؟! _ تو می تونستی ط.ر رو منصرف کنی که با فلانی نگرده ؟! بعدشم چرا هی میندازی گردن این فلانی ... شابد ط.ر خودش خواسته ... این گونه شود من : خب دیگه ... حرفم همینه ... می گم یکی به آ.خ بفهمونه داره چیو انتخاب می کنه ... بفهمونه که چی میشه ... بعدشم کی گفته نمی تونستم واسه ط.ر بهتر از فلانی باشم ؟!؟ ... نخواستم ... ولی الان می خوام ... _ به داداشش بگو خب ... من : اوووه ... کی می تونه بگه بهش ؟! با چه رویی ؟! بعد چی بگم ؟! اصن من گفتم ... اون چی کار می خواد بکنه ... اگه قرار بود او تاثیری به عنوان برادرش بگذارد تا ب حال گذاشته بود ... _ مگه نذاشته !؟ نمی شه گفت اصلا نگذاشته ... بالاخره می تواند کمکت کند ... اگر واقعا نگران آ.خ هستی پس باید هر کاری برایش بکنی ... دنبال اون شخص که این هارو بهش گفتم نگرد ... این ها بین امیر و من بود .... من دیوانه با خودم حرف می زنم ... :((
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۱۳
امیر.ن

نظرات (۱)

bazi vaghta har chi mikhai beshe vali nemishe
kheili bade
پاسخ:
:) :(( :(