دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

ریاضی یا تجربی ؟! مسئله این نیست ... !

سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۲، ۰۵:۴۲ ب.ظ
فکر می کنید به تمسخر گرفته ام تان ؟! خودم را هم ؟! شاید باورتان نشود ولی اصلا برایم فرق نمی کند که این یا آن ... این گونه نگاهم نکنید و بهتر بگویم این گونه فکر نکنید در مورد من ... من هم مثل شما آینده ام مهم است برایم اما ... اما فرقی نمی بینم ... من آینده را جور دیگر می بینم ... شاید خوب شاید بد ... این گونه بگویم که اصلا در اینده ام "خودم" هیچ جایی ندارم  ... منظورم این است که در آینده ام و یا حتی حال ام ، من فقط یک کارگر هستم .. یک انجام دهنده محض ... دوست ندارم آینده ام برای خودم باشد .. شاید از نظر شما خوب ... شاید بد .. نظر شما محترم .. اما دوست دارم آنچه می خواهم را ب واسطه ی دیگران ولی از طرف یک واحد بگیرم ... از بیرون نگاه کنید مسخره است ولی من امتحان کردم ... جواب نیز گرفتم .. معامله خوبی است ... من مال دیگران ولی ناخود آگاه می رسم ب تو ... باز هم حرف دارم ولی وقت ... ادامه ...
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۱۶
امیر.ن