دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

دل تنگ ... سر جنگ

سه شنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۴:۴۹ ب.ظ
باورم می شود که من را برای من نمی خواهند ...من را برای مقایسه هاشان می خواهند ... ...هر روز می بینم شان ... سر خود را مزن اینگونه به سنگدل دیوانه تنها دل تنگمنشین در پس این بهت گرانمدران جامه جان را مدرانمکن ای خسته درین بغض درنگدل دیوانهتنها دلتنگپیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی استقیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی استدیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترینسینه را ساختی از عشقش سرشارترینآنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترینچه دلآزارترین شد چه دلآزارتریننه همین سردی و بیگانگی از حدگذراندنه همین در غمت اینگونه نشاندبا تو چون دشمن دارد سر جنگدل دیوانه تنها دل تنگناله از درد مکنآتشی را که در آن زیسته ای سرد مکنبا غمش باز بمانسرخ رو باش ازین عشق و سرافراز بمانراه عشق است که همواره شود از خون رنگدل دیوانه تنها دل تنگپ.ن : گفتن، آموزش نیست ... تمام !
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۰۱
امیر.ن