دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

ترس

يكشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۲، ۰۶:۵۷ ب.ظ
امروز ...احساس خطر به جانم افتاد ... احساس ترس ... وحشت ... ترس از این که دوباره از دست بدهم ...ترس از این که تو هم بروی ...مثل بقیه ...درگیر چیزی شوی که نامردوار برّنده است ...درگیری  شمشیری دو لبه ...درگیر چیزی که لغزش دارد ...درگیر  کاف ..... ث ..... الف .... ف.... ت بازی ... کاش می فهمیدی مرا ... :(( کاش نمی رفتی ... کاش هر لحظه ات را بپایی ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۰۶
امیر.ن

نظرات (۲)

:) ای بی معرفت .... باشی و آدم دل تنگ شه .... :))
مسخره نیس ؟!
پاسخ:
من هستم ... :) تو نیستی ... یعنی همون آدم قبلی نیستی ... دوتا شدی :( قبول داری ؟!
آدما عوض میشن ....
یه سری تا تهش بات هستن ....
هر چه قدرم عوض بشی باز کنارت می مونن ....
ولی خوب این آدما کم پیدا میشن ....
:) اشکالم نداره .... از ما که گذشته این حرفا !
ما خودمون با خودمون کنار میایم .... :)
پاسخ:
من بد ... من نیمه راه ... قبول ... :(( :)) ولی کم پیدا شدن این آدم ها با جمله ی اخرت نمی خونه ... می دونی جمله اخرت چی می گه ؟! می گه من دوتا ام ... یکی اونی که شما ها هر روز می بینید و دیگری اونی که در تنهایی هام بامنه ..! و من از این، فراریم ... نه از چیزی که اسمش رو می ذاری عوض شدن ... gea khaymi j dibe , bia labmat e zram dar ba zeram:you کاش حداقل صبحا سلام یادمون نره ... ! ;)