دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

صبر صبر و صبر

دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۴:۱۴ ب.ظ
حال آدم که دست خودش نیستخطی می خواند عکسی ترانه ای اصلا هیچ هم نشود یکهو دلش ریش می شود … حالا بیا وُ درستش کن آدمِ دلگیر منطق سرش نمی شود برای آن ها که رفته اند آن ها که نیستند , می گرید دلتنگ می شود دل که بلرزد دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست این وقت ها انگار کنار خیابانی پر تردد ایستاده ای تا مجال عبور پیدا کنی هم صبوری می خواهد هم آرامش که دریغا نیستند ... آدم تصادف می کند با یک اتوبوس خاطره های سرکش ... این روز ها دچار یک دوگانگی شده ام ، آیا واقعا این سایه ای که بر سر ماست در مورد من راست می گویند ؟! واقعا امیری که در مدرسه داریم،  در جامعه نیز همین باشد !؟ و من تنها و تنها به تنها تکیه گاهم متوکل ام ... همین توکل های کلاس دینی ... کمکم کن خدا ... وا رفته ام (ایم) این روز ها :( داری می آی و من مسرورم از دیدارت .. :)  چه سروریپ.ن : با دیوار حرف می زدم دو روز ... صب حداقل بم نگاه می کرد ... سلام هم هیچ ...
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۲۱
امیر.ن