دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

هر کس که سعادت یافت ...

چهارشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۳۷ ب.ظ
خدایا ممنونم ازت که این روزا هستم و سالمم که ببینم ... که یاد بگیرم ... که یاد بدی بهم که حواسم خیلی بیشتر باشه ...نمی دونم ولی من هنوزم امید وارم که پیدا کنم ... قاعدتا باید خیلی تغییر کنم ولی خیلی با ارزش برام ...با این لفظ خریدن خیلی به شوق می کشی مرا ...  آنقدر گران می بینم این روزها گه خریدی شان ... :) احساس خالی بودن در اوج خودشه این روزها ... نمی دونم خوب یا بد ولی دیگه این عوامل طبیعی که می بینم بر من ندارند اثری ...امروز تو یه نمایشگاه تفنگ دیدم به اسم اشتایر ... خعل خب ... یارو مسئول خودشم گفت اتریشیه ... :( :) و من سکوت ...باز می کنه از این همه سوره ... اد همونی که نباید رو شرو می کنه ... :(:) ثانیه هایی چشم در چشم می شویم و همین ... ولی قشنگ معلومه از دور همو می پاییم ... :) :( و اما گل هایی که روزانه به میزان پژمردگی شون افزوده می شه ... گم می شن در حاشیه های مفرح بودن ... برای خود دغدغه می سازند ... و من تنها و تنها باید نگاه کنم ... به خودشان که هیچ به دورو بری هاشان هم نمی شود سخنی داد انتقال ... دیدار یار غائب دانی چه ذوق دارد ... ابری ک در بیابان بر تشنه ای ببارد و اما اندر احوالات ا.م : ﺭﻭﯼ ﻣـﺮﺯ ﺑﺎﺭﯾﮑــﯽ ﻗﺪﻡ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ … ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻟــﻢ ﻧﻪ ﺑﻮﺩﻧــــــــــﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩﻧــــــﺖ ﺭﺍ …
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۰۷
امیر.ن