دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

سوره حشر

چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۳۵ ب.ظ
رفت ، خیلی سریعتر از ان وقت که باید رفت وایستاد وایستاد و تو همین روزا که با اسمش هم خونی داشت رفت با ٢٠٠ تا کلبول قرمز هم رفت ... نمی دونم دکتر ٤٠٠٠ رو معمولی می دونست یا بیشتر ولی او با همین کم بودن ایمنی هم با ارامش رفت این دو روز بدجوری ازارم میده ، اینکه هر کی تو فامیل سن کمتری داره رفتن های بیشتری میبینه ... نبودن های بیشتری رو تحمل می کنه ... دارم وسوسه می شم ک یه ١٥ روز برم تو اون اتاقی ک ازش حرف می زدن ... فک کنم تو ولنجکه ... اتاقی سفید ، تختی سفید ، حمام و دستشویی کوجک و دالانی برای مقداری غذا ک نمیرم . ١٥ روز کامل فکر کنی بدون این که توجهی به اطراف داشته باشی ، تو و تو و تو ، تو و دیوار هایی سفید که خاطرات را نشان می دهند . می کف دوستش ک رفته تمام خاطرات از کودکیشو به یاد اورده ... ١٥ روز سکوت حواس ، سکوت حواس ینی این که با اون ٥ ٦ تا حس توجهی به اطراف نکنی ... رفتنم با خودمه ... اما برکشتنم دست من نیس ... دیوونه ام بشم ١٥ روز بعد باس بیان بیرون ... موندم اجازه مادر رو جه کنم ... و این که قانونا ... شرعا ... عرفا این کار درسته یا نه البته قدم اول واقعا همینه ... سکوت حواس ، قدم دوم سکوت خیال ... ینی بشینی یجا و اصلا فکر نکنی :(( :)) ١٢ ک نبودی و نشد انجه همیشه می شد ، ١٣ رو هم بر سر این همه قبر به سرعت زمان فکر می کردم ب ١٦ تایی ک کذشت ، ب این همه ادم ک ی روزی هم سن من بودن
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۱۳
امیر.ن