دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

یارا یارا

دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۰۰ ب.ظ
ما ز یاران چشم یاری داشتیم ...خود غلط بود آنچه می پنداشتیم می دونی دلم چی می خواد ؟! بیام پیشت ... یه 10 روزی بمونم ... بدشم دوباره مث این درختای تو حیاط ؛ خیلی لطیف برگ در بیارم ...  از نو شرو کنم به بزرگ شدن  ...شدم مث این درختای کاج ... خسته ... همه روزای سال به یه شکل ... تنها و تنها می تونم به رفتن درختان و برگشتن شان نگاه کنم ... به زمستان و بهارشان ... به بزرگ شدن بعضی ها و به سرما زدن بعضی دیگر ... به قامت کشیدن بعضی و به شکستن بعضی دیگر ... به این که چه می کند باغبان ... پ.ن : کی هس که اونو نخواد داداش ؟! :(( :) همه دنبال یه اونی هستن ...
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۱۸
امیر.ن