دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

نگاه تو

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۱۶ ب.ظ
این جوری نیگام نکنا ... این جوری در مورد من فک نکنا ... من خیلی خیلی بیشتر از این حرفا آرومم و این آرامش رو مدیون اون انتظاری هستم که دیگه از هیچکس  ندارم ... :) :( خدایا شکرت ... سالمیم ... می دانی چه شده ؟!گنجشکک زندانمان شیشه ی شفاف را ندید صد هزاران بار خورد به این دیوار ناپیدا مست بود مست شفافیتش نمی دانست این شفافیت را نمی دانست دیوار زندان را نمی دانست دیوار ناپیدا ،دیوار ناپیدای عشق است زندان هم شفافیت که هیچ مستی اش هم مال عشق است این هارا نمی دانست من که هیچی نمی گم ... ولی ... ولی احساسییی عجیب بهم می گه داری کارایی می کنی ایمان خان... حتما من نباید بدونم دیگهه ... باشه ...من فقط در سکوت می ترسم ... ::(
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۲۴
امیر.ن